سر زده و بی بهانه آمدیای سپیدی که شبانه آمدیآمدی و خوش نشستی بر بامبه تو هر لحظه سلامهمه جا غرق گناهشبِ تاریک و سیاههمه جا آلوده ی رنگ و ریاستیار یک رنگ کجاستانتظارقصه ی بی رمغ ِاین روزگارانتظار فصل خواب آلودگی ِ این دیارهمه سر مست غبارمحو رویائی محالسر زده و بی بهانه آمدیای سپیدی که شبانه آمدی
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.