دیگر غارغار هیچ کلاغی را خوش نمی دانم...
می خواهم تمام « دوستت دارم » هایم را
کنار پنجره بگذارم
و بروم،
می خواهم زلالی احساسم را
به قاب ابری آسمان بسپارم
و بروم،
آری،
می خواهم به وسعت ندیدن هایت،
بروم...
دور شوم...
و شاید در انزوای شبی سرد،
بی کوله بار داشته هایم
سفر کنم...