باد رفته بود جوانی مان را بیاورد
که صورتش را دزدیدند
برای همین زیر برگ ها را می گردد
برای همین با درخت ها حرف می زند
برای همین ابرها را جابه جا می کند
برای همین
نبودنش را به شیشه ها می کوبد
ملافه را کنار زدیم وُ
زیر برف ها خوابیدیم
من اما گفتم
بهتر است، لب ها را بگذاریم برای بعد
لیوان هامان را از نفت پر کنیم
به سلامتیِ هر چیز که دارد تمام می شود
به سلامتیِ آتش
که از سوختن می رقصد
به سلامتیِ زخم
که پوست را زنده کرده است
به سلامتىِ رنج
که قرن هاست خودش را تحمل مى كند