درست یادم نیست.
از آخرین دیدار مان
شاید آنقدر به فاصله ها بها داده ای
که واژه بیگانه در فرهنگ لغت سروده هایت
معنایی تازه گرفته است.
من به معجزه ایمان آوردم.
زمانی که تو را از خدا خواستم
و بدستت آوردم
آنروزها نه نگاه تو
و نه اندیشه ات یه من تعلق داشت
فقط خاطره ها و خطر خاطر خواهی ات
مال من بود
اما درست یادم نیست
از کجای این مسیر
همراهی ات از آن من نبود
و تنها خاطره هایی که برایم آفریده بودی
دلخوشی شبهای تنهایی ام شد
من هنوز به معجزه ایمان دارم
میدانم روزگار ورق خواهد خورد
و این بار برای همیشه
دلت را بدست خواهم آورد