دفتر نقاشیم را برمی دارم
نقاش خوبی نیستم اما
دلم پر می کشد برای آنکه نقاشی کنم تو را
میان سپیدی بی خط روزها
و تو می شوی اولین طرح رنگی دفتر نقاشی زندگی
میان دستانت صندوقچه ای می کشم
که یادگار دیروزهاست
و پر است از کودکانه های من
و تو و لبخندهایی که انقضا ندارند
و پر است از لحظه هایی که
تن ها تنها نبودند
و پر است از نیمکت های سبز و درختان بلند
و قلب تو نقاشی می شود
میان سینه ی سبزت
قلبی سرخ که عشق را خوب می داند
و موسیقی محبت را ماهرانه می نوازد
قلبی که هم خانه اش خدای رنگین کمان است
و هم نقش ماه همیشه بر تن آبی حوضش نقاشی شده
نقاشیم را نگاه می کنم
لبخند می زنم
و خدا بوسه ای بر گونه ی سرخم می نشاند
بوسه ی خدا نمره ی 20 دل من است
شرمگین ، خدا را نگاه می کنم
و بوسه ای پنهانی بر چشمانش مهمان می شود
نقاشیم را قاب می گیرم