نشستم, خسته شدم.
دیگر قایق نخواهم ساخت.
پشت دریا ها خبری نیست...
وقتی از تو خبری نیست قایق میخواهم چکار؟!
برای من همین جزیره ی کوچک
تنهایی
بس است.
نشستم, خسته شدم.
دیگر قایق نخواهم ساخت.
پشت دریا ها خبری نیست...
وقتی از تو خبری نیست قایق میخواهم چکار؟!
برای من همین جزیره ی کوچک
تنهایی
بس است.
تُ را نمی دانم،
اما من دلم روشن است
به تمام اتفاقات خوب در راه مانده،
به تمام روزهای شیرین نیامده،
به لبخندی که یک روز بر لبمان می نشیند،
به اجابت شدن دعاهایمان،
به برآورده شدن آرزوهایمان،
به محو شدن غمهای دیرینه مان.
درسته من تنهام ولی
من دلم روشن است.
یک روز کسی از راه می رسد،
پای حرفهایش می ایستد
و دیگر ترس از دست دادنش را به دلهایمان راه نخواهیم داد.
روزی از راه می رسد
و ما برای یک روز هم که شده آنچنان که باید، زندگی می کنیم.
آری،
من دلم روشن است به تمام دقایقی که باتو طی میشوند
کاش
هیچ آدمی
با خودش درگیر نشود!
امان از
شب های بعد از درگیری و تنهایی!!
وقتی نیستی خونمون با من غریبی می کنه
دل اگه میگه صبورم خود فریبی می کنه
صدای قناری محزون و غم آلود میشه
واسه من هر چی که هست و نیست نابود میشه
وقتی نیستی گل هستی خشک و بی رنگ میشه
نمی دونی چقدر دلم برات تنگ میشه
وقتی نیستی گلهای باغچه نگاهم می کنن
با زبون بسته محکوم به گناهم می کنن
گلها میگن که با داشتن یه دنیا خاطره
چرا دیوونگی کردی و گذاشتی که بره!
وقتی نیستی گل هستی خشک و بی رنگ میشه
نمی دونی چقدر دلم برات تنگ میشه
وقتی نیستی همه ی پنجره ها بسته میشن
با سکوت تو خونه قناری ها خسته میشن
روز واسم هفته میشه هفته برام ماه میشه
نفسهام به یاد تو یکی یکی آه میشه
وقتی نیستی گلهای باغچه نگاهم می کنن
با زبون بسته محکوم به گناهم می کنن
گلها میگن که با داشتن یه دنیا خاطره
چرا دیوونگی کردی و گذاشتی که بره!
وقتی نیستی گل هستی خشک و بی رنگ میشه
نمی دونی چقدر دلم برات تنگ میشه
غروب غمگینی را در پیش داشتم و نمیدانستم به کجا میروم . آنگاه که تورا دیدم میخواستم آنچه را که در دل خود سالهاوسالها مانده بود بگویم. اما تو با دل سنگی وسرد وبا بی اعتنایی با چشمهایت جواب مرا دادی. دوست داشتم مانند دیگر دختران از محبت بویی برده باشی چرا اینقدر بی تفاوت بودی؟اگر کمی نگاهت را آنطور که مرا مجذوب کند به سوی من میکردی آیا تمام ستارگان دنیا واژگون میشدند؟ آیا جوابی داشتی که پاسخ من باشد؟
تنها گذاشتنم توی بارون بست نبود؟
میگذاری خیس خیس شوم در بارون ؟
و مهم تر از همه خیس میشوم بدون تو؟
حالا چه کنم که دست رد به سینه ام می کوبی؟