از کی شروع شد...
از کی نسبت به اشک ها گریه هایم بی تفاوت شدی...؟
مگر زمانی نمی گفتی اشک هایت عمر من اند،نریز اون ها رو.
از کی حرف های دیگر برایت لذت بخش تر از خنده های من شد؟
مگر زمانی نمی گفتی صدایت تپش های بی قرار قلبم را تکسین می بخشد و آرامش لبخند هایت آسمانم را آبی تر می کنند.
از کی من شدم شما؟
مگر زمانی عزیزم صدایم نمی زدی و آن میم مالکیت را به آخر اسم نمی چسباندی.
از کی شروع شد روز های بی تفاوت بودنت برای نبودنم؟
مگر زمانی نمی گفتی نباشی دنیایی نیست که بتوان در آن زنده بود و زندگی کرد.
از کی شروع شد را نمی دانم...
اما می دانم دیگر نیستی...