ای عشق مدد کن که به سامان برسیم چون مزرعـــه تشنــه به باران برسیـــــم
یـا مــن برســــم بـه یـار و یـا یـار بـه مـن یـا هـر دو بمیـریـم و بـه پـایـان بـرسیـــم
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم چون مزرعـــه تشنــه به باران برسیـــــم
یـا مــن برســــم بـه یـار و یـا یـار بـه مـن یـا هـر دو بمیـریـم و بـه پـایـان بـرسیـــم
مرگ با خوشه ی انگور می اید ب دهانم و نترسیم از مرگ
مرگ گاهی ریحان میچیند مرگ گاهی وُدکا می نوشد
مرگ گاهی می رود می دمد می دَرَد
مرگ گاهی ب سر نفسم دست میچکد
مرگ تنفسم را تنگ میکند
مرگ با من بازی میکند
امشب ب جای دلم نفسم میگیرد
بالا نمی اید
خلاص....