در زندگی همه مان « باید از همان اول » حکم تیر خلاصی را داشت .
دقیقا همان موقعی که میخواستی کاری را انجام بدهی و کمی دیر میجنبیدی همه میگفتن باید از همان اول فکرش را میکردی
یا مثلا وقت امتحانات که یکی پس از دیگری را گند میزدی باید از همان اول فکر شب امتحان را میکردی
من هم که عاشقت شدم از همان اول فکرش را نکرده بودم که آخرش به فکر اولش میفتم
از همان اول را جا انداختم جا ماند
آنقدر جا ماندم که هر چه لعنت بود به خودم خوراندم کاش از همان اول به قلبم می فهماندم بعضی ها ریشه ی آدم را می خشکانند و به آخرش که میرسی می فهمی از همان اول کابوست شده بودند، ...