رفته بودی و رفته بود از دست
عشق و امید زندگانی من
رفته بودی و مانده بود به جا ,
شمع افسرده جوانی من !
شعله ی سینه سوز تنهایی
باز چنگال جانخراش گشود
دل من در لهیب این آتش
تا رمق داشت دست و پا زده بود !