دلم برای روزایکودکی تنگ شده
روزایی که توش نه غم و غصه بود نه نگرانی و ترس
روزایی که آدما برای لذت بردن تن به هر گناهی نمی دادن
روزایی که دوست داشتن ها بدون چرتکه انداختن بود
روزایی که آدما انقدر راحت به هم دروغ نمی گفتن
انگار اون موقعا آدما خدا رو بیشتر و نزدیکتر حس می کردن
و گویی آسمان آبی تر ، دلها صافتر و زمین پاکتر بود
حالا چی به سرمون اومده
چرا انقدر عوض شدیم…
دلم گرفته از هیاهوی مردم این شهر
هوای دلم بس ابریست…
دلم ميخواد برگردم به اون روزي كه كفشاي پاشنه بلند مامانمو ميپوشيدمو دعا ميكردم زودتر بزرگ بشم
به اون روز برگردمو دعا كنم كه هيچ وقت بزرگ نشم