داره بارونِ نمنم باز روی شیشه میکوبهمیخوام از تو بگم شاید ورق برگشت... محبوبهازون چشمایی که چشم وچراغِ خونهی من بودیا دستات که رفیقِ گرد و خاک شونهی من بودنمیگم که نمیدونستم و... شاید میدونستمندونم کاریِ من بوده و باید میدونستمتوو گندمزارِ آغوشت سرم جوگندمی میشهیه روز سهمِ منِ سربههوا سردرگمی میشهمیخوام از تو بگم بی تو دلم دل نیست میدونماگه دورت بگردم دور باطل نیست میدونممیخوام از تو بگم... آرومِ جونم... گفتنش سختهآخه مردم میفهمن... آسمونم... گفتنش سختهچهجوری آخه با بغضای بدکاره بگم چی شدمگه میذاره این بارونِ پتیاره بگم چی شدتو بودی آبروم و آبروم و بردن این مردملبات حقّ منه، حق من و خوردن همین مردم