می خواهم دیگر دلتنگ تو نباشم
می خواهم که دیگر به تو ؛ به نگاهت ؛ به چشمانت نیاندیشم
می خواهم که دیگر برای این نبودنت اشک نریزم
اما چگونه وقتی همه وجودم تنها تو را می شناسد؟
امروز که من دلتنگ تو هستم تو بیقرار کدام غریبه ای ؟
می خواهم دیگر دلتنگ تو نباشم
می خواهم که دیگر به تو ؛ به نگاهت ؛ به چشمانت نیاندیشم
می خواهم که دیگر برای این نبودنت اشک نریزم
اما چگونه وقتی همه وجودم تنها تو را می شناسد؟
امروز که من دلتنگ تو هستم تو بیقرار کدام غریبه ای ؟
ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﯼ . . .✅
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺯﺩﯾﺪﯼ . . .
ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﭘﮋﻣﺮﺩﯼ . . .
ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ . . .
ﺻﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯽ . . .
ﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﻤﮑﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯼ . . .
ﺣﺘﯽ ﻧﻤﮑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﯽ …
ﻫﻤﻪ . . . ﺣﻼﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ !؟
ﺟﺰ ” ﻟﺮﺯ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﮕﺎﻩ”!
ﺣﺮﺍﻣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﯼ ﻭ
ﺭﻓﺘﯽ❤
من باختم . . .
به خُود و سادِگی هایِ خُود …
باختم به تصویرِ غلطِ آدم هایِ فرشته نَما …
باختم به احساسِ پاکِ خُود …
باختم به دُنیا …
حال که حِماقت هایم را می شُمارم …
آرام … آرام …
این جُمله در ذهنم طَنین اَنداز می شود …
سَنگ باش تا سَنگ سار نشوی . .
دنیای تو یک نفر بود…دنیای من خالی از تو…
من در هوای تو و…تو جز من نمی دیدی انگار
هربار یک بغض کهنه، روی سرت خالی ام کرد
تو مهربان بودی آنقدر…طوری که نشنیدی انگار
گفتم که حالِ بدم را فردا به رویم نیاور
با خنده گفتی: تو خوبی…یعنی که فهمیدی انگار
تا زود خوابم بگیرد…آرام…آرام…آرام…
از “عشق” گفتی…دلم ریخت…اما تو ترسیدی انگار
گفتی: رها کن خودت را…پیشم که هستی خودت باش
گفتم: اگر من نباشم!؟…با بغض خندیدی انگار
صبح است و تب دارم از تو…این گونه ها داغ و خیسند
در خواب، پیشانی ام را با گریه بوسیدی انگار…!