یاد گذشته ام که می افتم دلم حسابی میشکند...
انروزها فقط یک تنها بودم یک تنها که هیچ غصه ای جز تنهایی نداشت ...
یک تنها که لبخند از لبش جدا نمی شد...
تا اینکه تو امدی ...
امدی و تنهاییم را ازمن گرفتی و من را اتقدر عاشق کردی که فقط در هوای تو نفس می کشیدم...
من را عاشق خودت کردی رفتی
دلم را شکستی و رفتی
و باز هم من ماندم و تنهایی
اما این تنهایی جنسش با گذشته متفاوت است
در گذشته فقط یک تنها بودم اما الان
یک تنهای دلشکسته ام…
گفتم خدایا همنشینم باش . . .
گفت من مونس کسانی هستم که مرا یاد کنند !
گفتم چه آسان به دست می آیی ؟!
گفت پس آسان از دستم نده !