ای کاش میفهمیدی اگر به ازدواج با تو فکر میکنم...
نه آن دخترِ ترشیده ی شمسی خانومم،
نه دختربچه ای که شب ها از ذوقِ زودتر لباس عروس تن کردن،خوابش نمیبرد!
من فقط دختری عاشقم که بدون تو،شعرهایم هدر میشوند...
اما تو،
مردی که در این سرما،
حتی شالگردن بافتنِ مرا،نداری...
دست های دلبرانِ رنگارنگ شاید گرم باشد اما،
هیچ چیز شالگردنِ یکی عشق،دوتا رو بافته شده ی یار نمیشود جانم!
و این حداقلِ تمامِ نداشته های توست،
الباقی را از مردانی که
هرصبح عشق مینوشند،
عشق میپوشند،
و هرگز نمیمرند....بپرس!