نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: لعنت ب تنهایی...

Hybrid View

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0

    لعنت ب تنهایی...


  2. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    تنهایی من رنگ غمگین خودش را داشت
    یک جور دیگر بود، آیین خودش را داشت

    تنهایی من بوی رفتن، طعم مُردن بود
    تنهایی ام ردّ طنابی دور گردن بود

    بعضی زمانها پا زمین میکوفت، لج میکرد
    وقت نوشتن دست هایم را فلج میکرد

    بعضی زمان ها دردسر میشد، زیادی بود
    بعضی مواقع یک سکوت غیرعادی بود

    در سینه مثل نامه ای تاخورده می خوابید
    تنهایی من با زنانی مُرده می خوابید!

    تنهاتر از تنهایی یک شهر سنگی بود
    غمگین تر از اعدام یک مجروح جنگی بود

    گاهی شبیه تُنگِ بی ماهی کدر میشد
    گاهی مواقع در خیابان منفجر میشد

    گاهی شبیه مرگ یک سرباز عاصی بود
    گاهی فقط آرامش تیر خلاصی بود

    گاهی شبیه برّه ی ترسیده ای می شد
    یا خاطرات گرگ باران دیده ای می شد

    هربار یک آیینه می شد، روبرویم بود
    هربار مثل استخوانی در گلویم بود

    گاهی مواقع داخل یخچال می خوابید!
    بعضی زمانها پشت هم یک سال میخوابید!

    با زخمهایم بحث می کرد و نظر می داد
    از مکث صاحبخانه پشت در خبر می داد!

    گاهی مواقع بچّه می شد، کار بد می کرد!
    هی فحش می داد و دهانم را لگد میکرد

    گاهی فقط یک سایه ی بی رنگ و لرزان بود
    مانند دود تلخ یک سیگار ارزان بود

    بعضی مواقع یک سلاح آتشین می شد
    بعضی زمانها در دلم میدان مین می شد

    مانند مویی داخل لیوان آبم بود
    مانند نعشی زنده روی تختخوابم بود

    هردفعه در حمام چشمم را کفی می کرد!
    دیوانه می شد، بحثهای فلسفی می کرد!

    بعضی زمان ها زیر تختم سایه ای میشد
    یا بی اجازه عاشق همسایه ای می شد!

    بعضی مواقع مثل یک کبریتِ روشن بود
    مانند یک چاقوی ضامن دار در من بود

    در گوش من از گریه ی افسرده ای می گفت
    از غصه های جنّ مادر مرده ای می گفت!

    هربار در خاکستر سیگار من پُر بود
    چون سکه توی جیب کت شلوار من پُر بود!

    بعضی مواقع مست می شد، بد دهن می شد
    توی صف نان، عاشق یک پیرزن می شد!

    به عابران هی ناسزا می گفت و چک می خورد
    از بچه های کوچه ی پشتی کتک می خورد ...
    .
    گاهی امیدی، شانه ای، سنگ صبوری بود
    گاهی سکوتِ خودکشی بوف کوری بود

    تنهایی من تیغ سرخی توی حمام است
    تنهایی من زخمِ شعری بی سرانجام است

    تنهایی ام در های و هوی کوچه ها گم نیست
    تنهایی من مثل تنهایی مردم نیست ...

  3. Top | #3

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن