بـه دسـتهایت دقـت کــرده ام،
آن دو درخـت پر ســایه
کـه بر هـر شــاخه شـان
بنـد بنـد زندگے روییـده ...
مـن در معصـومـیت دستهـایت،
کـه از آب و خــاکـــ پاکــترند،
آنگــونه آرامـم کـه ماهے در مرکـزیت اقیانـوس ...
کــه پـرنده در اوج پـرواز ...
کـه آدمیـزاد در رحـم مـــادر .. !
آمدم قافیه ساز دل مینا بشوم
تا ببینم گل زیبایی و شیدا بشوم
باز کن صورت خود را و تماشایی شو
آمدم بوسه زن صورت زیبا بشوم
دست در دست غزل ها بده و با من باش
تا در این قافیه در قلب شما جا بشوم
چشم تو قلب مرا سوی خودش می خواند
قصد دارم که از احوال تو جویا بشوم
کمرم خم شده از دست دلم، کاری کن
آنچنان زد به زمین ام، که نشد پا بشوم
همه از عشق من و بوی شما با خبر اند
باز هم دل به هوا خاست که رسوا بشوم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0
مجوز های ارسال و ویرایش
