گفتمش نقاش را....
نقشی بکش ازمعرفت،...
باقلم،...
نقش توراباوسعت دریاکشید...
گفتمش نقاش را....
نقشی بکش ازمعرفت،...
باقلم،...
نقش توراباوسعت دریاکشید...
نقاشی
توی دوریت همش گریه و بی تابی می کنم
تو دلم آرزو هامو پر از نور خدایی می کنم
هر روز برگه سفیدمو رنگ حنایی می کنم
یه غروب تلخ می کشم یادجدایی می کنم
از وقتی رفتی پنهونی بادلم تبانی می کنم
صورت ماهتو رو تو ذهـنم تداعی می کنم
چشمای قشـنگتو به یاد دریا آبی می کنم
موهای بلندتو بیادخورشید طلایی می کنم
زیرچشمی به چشمای نازت نگاهی می کنم
با نگـاهم پـیش تو با شـرم گدایی می کنم
رو گونه هات یه قطره اشک نقاشی می کنم
زودپاکش میکنم ببخش اگه خطایی می کنم
نقاشـیم تموم شده به اون نگاهی می کنم
ولی بازدلم می گیره یاد بی وفایی می کنم