یک وجب از صورتت تا بوسه هایم مانده بود
شرم نازگونه هایت دست من را خوانده بود
دست می انداخت عطر گیسوانت یاس را
وه که پیچ وتاب مویت باد را پیچانده بود
ظهر است و دلم هوای
رویت کرده
تا شب چه کند،دلی که
خویت کرده
هر روز و شبم فقط تو را
میخواهد
عاشق شده مست و میل
کویت کرده
بهشت آنجایی است که؛ به جایِ نوشتن...
آرام درِ گوشش بگویی؛ تو تموم زندگیمی...