چه بهاریست خدایا گل صد رنگ که نیستبلبلان را هوس نغمه و آهنگ که نیست
در دل سبزه به هر باغ و چمن چون نگریآتش جنگ بود سرخی نارنگ که نیست
روز و شب زمزمهپرداز غم خویشتنیمبهر ما خسته دلان زمزمهی چنگ که نیست
بر لب ما نبود جز نفس سرد سکوتدر شب ما غزل مرغ شباهنگ که نیست
چشم پراشک مرا چون نگری طعنه مزنگریه در خلوت تنهایی خود ننگ که نیست
ما عقابانِ فلک، سیر جهان پیماییمعرصهی بال و پر ما قفس تنگ که نیستتو ز من خسته و من از تو بسی خستهترمسر خود گیر و برو ما و تو را جنگ که نیست
من غزلخوان بهارم تو بدآواز خزانقول ما و تو در این نغمه هماهنگ که نیست
عشقبازیست نه بازی، که مرا مات کنی!نازنینا دل من صفحهی شطرنج که نیست
چشم گریان تو آتش فکند بر دل منتاب این غصه ندارم دلم از سنگ که نیست
گل گلزار غزل جامهی صدرنگ منستچو منی را هوس جامهی صدرنگ که نیست