نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: مجلس ترحيم من

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    5412
    نوشته ها
    1,827
    پسندیده
    360
    مورد پسند : 1,158 بار در 844 پست
    Mac OS X 10.11.1 Safari 0.8.2

    مجلس ترحيم من

    مجلس ترحیم من :


    بعد مرگم شده بود ...
    آمدم مجلس ترحیم خودم ،
    همه را می دیدم
    همه آنها که نمی دانستم
    عشق من در دلشان ناپیداست


    واعظ از من می گفت ...
    از نجابت هایم،
    از همه خوبیها
    و به خانم ها گفت :
    اندکی آهسته
    تا که مجلس بشود سنگین تر...
    راستی این همه اقوام و رفیق !!؟؟
    من خجل از همه شان !
    من که یک عمر گمان می کردم
    تنهایم
    و نمی دانستم
    من به اندازه یک مسجد پر از آدم ،
    دوستانی دارم


    همه شان آمده اند!
    چه عزادار و غمین ...
    من نشستم به کنار همه شان
    وه چه حالی بودم ،
    همه از خوبی من می گفتند
    حسرت رفتن ناهنگامم ،
    خاطراتی از من
    که پس از رفتن من ساخته اند
    از رفاقت هایم ...
    از صمیمیت دوران حیات
    یک نفر گفت : چه انسان شریفی بودم
    دیگری گفت فلک گلچین است


    یک نفر هم می گفت :
    "من و او وه چه صمیمی بودیم" !!
    و عجیب است مرا ،
    او سه سال است که با من قهر است ... !!


    یک نفر ظرف گلابی آورد
    و کتاب قرآن
    که بخوانند کتاب
    و ثوابش برسانند به من
    گرچه بر داشت رفیق ،
    لای آن باز نکرد ...
    و ثوابی که نیامد بر من


    آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد
    آمد آن گوشه نشست ...
    من کنارش رفتم
    اشک در چشم ، عزادار و غمین ،
    خوبی ام را می گفت
    چه غریب است مرا ... !


    آن ملک آمد باز ...
    آن عزیزی که به او گفتم من :
    « فرصتی می خواهم »
    خبرآورد مرا :
    « می شود برگردی ...
    مدتی باشی ، در جمع عزیزان خودت ...
    نوبت بعد ، تو را خواهم برد


    روح من رفت کنار منبر ...
    و چه آرام به واعظ فهماند :
    اگر این جمع مرا می خواهند ،
    فرصتی هست مرا ...
    می شود برگردم ...


    من نمی دانستم این همه قلب مرا می خواهند !
    باعث این همه غم خواهم شد
    روح من طاقت این موج پر از گریه ندارد هرگز ...
    زنده خواهم شد باز
    واعظ آهسته بگفت :
    « معذرت می خواهم
    خبری تازه رسیده ست مرا
    گوییا شادروان مرحوم ،
    زنده هستند هنوز » !
    خانمی جیغ کشید و غش کرد
    و عزیزی به شتاب ،
    مضطرب ،
    رفت که رفت ...
    یک نفر گفت : « که تکلیف مرا روشن کن
    اگر او مرد، خبر فرمایید
    سوگواری بکنیم ! »


    عهد ما نیست
    به دیدار کسی ، کو زنده است
    دل او شاد کنیم
    کار ما شادی مرحومان است !!!
    واعظ آمد پایین ...
    مجلس از دوست تهی گشت عجیب !
    صحبت زنده شدن چون گردید ،
    ذکر خوبی هایم
    همه بر لب خشکید ...




    ملک از من پرسید:
    « پاسخت چیست ؟
    بگو !
    تو کنون می آیی !؟
    یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی!!؟؟ »


    چه سوال سختی !
    بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن ...
    زنده باشم بی دوست ؟
    مرده باشم با دوست ؟
    زنده باشم تنها !؟
    مرده در جمع رفیقان عزیز!؟
    من که در حیرتم از کرده ی این مردم نیز ... !!!


    کاش باور بکنیم
    کاش بیدار شویم
    خوب اندیشه کنیم
    معنی واقعی آمدن و رفتن چیست ؟
    ای کاش دلی شاد کنیم
    تا زمانی که هنوز
    زنده اندر در بر ماست ...
    شناسنامه رو بی خیال !
    محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …

  2. 2 کاربر پست !sh@yl!n! عزیز را پسندیده اند .

    mohsen32 (04-12-2018),Sanazz (04-12-2018)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن