منم خمارچشم تو، به دیگران چه بنگری؟
نشسته در کنار من، در پی عشق دیگری؟
نشد سکوت بشکنی،هر آنچه گفتم از غمت
تو چشم در چشم منی،فکر دگر در این سری؟
نمی کنم دگر تو را باور از این نگاه تلخ
که از فراز کینه ها نه یاور و نه باوری؟
نه هم پیاله با منی، نه ساقی و پایِ شراب
به دوری از هوای من ،با دگری به ساغری؟
به پشت چینِ اخم خود پر از نشان نفرتی
به آیه های عشق من چه در سری که کافری؟
نخواهمت دگر برو، زشام من سحر برو
برو به بال کاغذی به هر کجا که می پری