گرچه سخت است به فکری هوسِ نان نرسد
قصّهای نیست که با عشق به پایان نرسد
قصّهای نیست که حتّی شده در آخرِ آن
بوی یک یوسفِ گمگشته به کنعان نرسد
عشق، احساس خطر کردن و رفتن به رَهیست
که در آن هیچ سری ساده به سامان نرسد
راهی آمیخته با «خواهش» و «عرفان» و «وصال»
که بدونِ یکی از این سه به پایان نرسد
«در نمازم خمِ ابروی...» چه معنی دارد؟
گر سرِ رشتهی این شعر به عرفان نرسد؟
همه محتاج به عشقید چه باید بکنید
گر چنین زرد بمانید و بهاران نرسد؟
شبتون
زندگی حاصل آمیزش «عشق» و «نَفَس» است
گر یکی زین دو نباشد به شما جان نرسد
✍️غلامرضا_طریقی