مرا خالی کن از دردی که بر جانم نشست
نماندی گونه هایم زیر بارانم نشست
به گرمی دست مرا می گرفتی روز و شب
کشیدی دست خود را, غم به دستانم نشست
به زخمم التیامی کن, نگاهی, بوسه ای
غزل در گوشه ای تنها به درمانم نشست
ز دنیا دل بریدم با جهانم دلخوشم
جهانی در عزای هجر جانانم نشست
خیالاتی شدم, رفتی ولی انگار باز
به نامت یک نفر در قلب ویرانم نشست
نخواهم رد پایت تا ابد آتش زند
ببار از نو که, آتش بر گلستانم نشست
برایت آسمان را هدیه می کردم همی
نبردی آسمان غمگین به ایوانم نشست
هنوز هم شعر من را صاحبی, از سر بخوان
مرا خالی کن از دردی که بر جانم نشست
"ریحانه راد"