هر روز با انبوهی از غم های کوچک
گم می شوم در بین آدم های کوچک
سرمایهٔ احساس من مشتی دوبیتیست
عمریست میبالم به این غمهای کوچک
گلبرگ ها هم پاکیام را می شناسند
مثل تمام قطره شبنم های کوچک
با آن که بیهودهست اما می سپارم
زخمِ بزرگم را به مرهم های کوچک
پیچیده بوی محتشم مثل نسیمی
در سینه هامان ـ این محرّم های کوچک ـ
غم هایمان اندازهٔ صحرا بزرگ اند
ما را نمی فهمند آدم های کوچک...
سعید_بیابانکی