امشب دوباره آمده ام ، باز هم سلام
من را ببخش مرد غزل هـــــای ناتمام


من را ببخش بابت احساس خسته ام
من را ببخش بابت این فکرهــــای خام


این حرف ها درون دلم درد می کشید
این حرف هــا وجـــود مــرا داد التیام


گفتی کلافه می‌شوی ازاین حضور محض
گفتی عذاب می‌کشی از دست‌ِمن مدام


گفتی نگاه هـرزۀ من با تو جـور نیست
گفتی‌که پاک‌هستی و این فعل‌ها حرام


گفتی و بازگفتی و هی‌اشک پشت اشک
مابین پلک هــای تـــرم، کـــرد ازدحـام


می‌خواستــم فقط بنویسم چرا؟ چرا؟
می‌خواستم بگیرم از این شعر انتقام


اما دلم شکسته تر از این بهانه هاست
خو کرده‌ام به عادت دنیــــای بی مرام


من با زبان تلخ تو بیگانه نیستــم
من با هزار درد غم انگیز، آشنام


شاید غزل هوای دلــــم را عوض کند
شاید رها شوم کمی از این ملودرام


این بیت‌ها همیشه مرا فاش می کنند
این بیت‌ها روایت تلخی ست هرکدام


زهرا_شعبانی