گریه های تلخ او با ادعایش جور نیست
عاشقم اما هوایم با هوایش جور نیست


گر چه تا فصل رسیدن یک قدم مانده ولی
صبر با اصرار بی چون و چرایش جور نیست


خواستم معشوقه ی تنهای او باشم، نشد
بخت من با مصلحت های خدایش جور نیست


با تمام دردهای او صدایم جور بود
با من درد آشنا اما صدایش جور نیست


کاسه ی اشک خودم را ریختم پشت سرش
زیر لب خندید و دیدم خنده هایش جور نیست


پشت هم اسم مرا آهسته نجوا کرد و رفت
رفتنش با ذکر جانسوزِ دعایش جور نیست


دوستت دارم فقط یک ادعای کذب بود
تیترِ هر روزنامه ای با محتوایش جور نیست


مریم_ناظمی