هفت سال پیش ، روی بغض هایم پا گذاشت
رفت و تنها بودنم را باز هم تنها گذاشت!
هفت سال پیش ، بار رفتنِ خود را که بست
حسرت آغوش خود را در وجودم جا گذاشت
یوسف گم گشته قبلا پیش بینی کرده بود!
هم زمان با مصر ، قحطی پا به شهر ما گذاشت
با طناب عشق او خود را به چاه انداختم
حکم این دیوانه را یک عمر بی فتوا گذاشت!
آن قدر از درد خود گفتم که "کارون" خشک شد
قاضی من شد، کلاه خویش را بالا گذاشت!
شعر گفتم ، مادرم با شعرهایم پیر شد
پای هر غم نامه ام با اشک خود امضا گذاشت!
آه ... می بینی چه آسان هفت سالم دود شد؟
می توان نام جهنم روی این دنیا گذاشت
امید_صباغ_نو