بادرد
می سازم ولی از ننگ می نالم
چون پادشاهی خسته از نیرنگ می
نالم
کنج قفس آغوش وا کن ای قناری
من نیز با تو یکدل و یکرنگ می
نالم
در این بیابان رها افتاده ی
عشق
با ریگ های تشنه هر فرسنگ می
نالم
آیینه ی چشمت شبیه موج می لرزد
وقتی در آغوشت چنین دلتنگ می
نالم
در گیر و دار رفتنت ای ماه
روشن...
مثل نسیم صبح،بی آهنگ می نالم