ترا من زهر شيرين خوانم اي عشق

که نامي خوشتر از اينت ندانم

و گر هر لحظه رنگي تازه گيري

به غير از زهر شيرينت نخوانم

بسي گفتند که دل از عشق بر گير

که نيرنگ است و افسون است و جادوست

ولي ما دل بر اوبستيم و ديديم

که او زهر است ... اما نوشداروست