تو خط انداختي رو بدن بنده بله , چرا اينقدر چنگ ميندازي بگو ببينم جَنگه؟ مَنگه ؟!
تو ميگفتي سردمه هر دفعه , ماچ ميكردم از گردن مخملت .
ميومدي ميچسبيدي به من و منم با بوسام تورو لوس ميكردمت.
تن تو بود داغ داغ داغ , گرماش مثل چراغ داغ باغ !
نفسات ميخورد به گوش من و اره درست مثل پيغام شاد با
شب تا صبح با ستاره ها ميخنديديم با يه واژه تا..
ببين چه همه جا صداي ما حرفي نموند اخه واسه باغ ما.. !
سيد حسين موسوي ( تهي )