نمایش نتایج: از 1 به 10 از 24

موضوع: اشعار احمد رضا احمدی

Hybrid View

  1. Top | #1
    SarGol

    یادگاری

    دو
    حقیقت دارد
    تو را دوست دارم
    در این باران
    می خواستم تو
    در انتهای خیابان نشسته
    باشی
    من عبور کنم
    سلام کنم
    لبخند تو
    را در باران
    می خواستم
    می خواهم
    تمام لغاتی را که می دانم برای تو
    به دریا بریزم
    دوباره متولد شوم
    دنیا را ببینم
    رنگ کاج را ندانم
    نامم را فراموش کنم
    دوباره در آینه نگاه کنم
    ندانم پیراهن دارم
    کلمات دیروز را
    امروز نگویم
    خانه را برای تو آماتده کنم
    برای تو یک چمدان بخرم
    تو معنی سفر را از من بپرسی
    لغات تازه را از دریا صید کنم
    لغات را شستشو دهم
    آنقدر بمیرم
    تا زنده شوم

  2. Top | #2
    SarGol

    دفتر یادگاری

    دو
    حقیقت دارد
    تو را دوست دارم
    در این باران
    می خواستم تو
    در انتهای خیابان نشسته
    باشی
    من عبور کنم
    سلام کنم
    لبخند تو
    را در باران
    می خواستم
    می خواهم
    تمام لغاتی را که می دانم برای تو
    به دریا بریزم
    دوباره متولد شوم
    دنیا را ببینم
    رنگ کاج را ندانم
    نامم را فراموش کنم
    دوباره در آینه نگاه کنم
    ندانم پیراهن دارم
    کلمات دیروز را
    امروز نگویم
    خانه را برای تو آماتده کنم
    برای تو یک چمدان بخرم
    تو معنی سفر را از من بپرسی
    لغات تازه را از دریا صید کنم
    لغات را شستشو دهم
    آنقدر بمیرم
    تا زنده شوم

  3. Top | #3
    SarGol

    یادگاری

    دفتر شعر یادگاری دوازده
    دوازده
    روزی آمده بودی
    که من تمام نشانی ها را نوشتم
    با خط بد نوشتم
    و تو تمام خانه ها را گم کردی
    بمن نگفتی
    همسایه ها گفتند
    دیر آمدی
    پنجره بوی رطوبت داشت
    به من نگفتی
    که بیرون از خانه باران است

  4. Top | #4
    SarGol

    دفتر یادگاری

    دفتر شعر یادگاری سیزده
    سیزده
    با لبخند
    نشانی خانه ی تو را می خواستم
    همسایه ها می گفتند سالها پیش
    به دریا رفت
    کسی دیگر از او
    خبر نداد
    به خانه ی تو
    نزدیک می شوم
    تو را صدا می کنم
    در خانه را می زنم
    باران می بارد
    هنوز
    باران می بارد

  5. Top | #5
    SarGol

    یادگاری

    نوزده
    چه سرگردان است این عشق
    که باید نشانی اش را
    از کوچه های بن بست گرفت
    چه حدیثی است عشق
    که نمی پوسد و افسرده نیست
    حتی آن هنگام
    که
    از آسمان به خانه آوار
    شود

  6. Top | #6
    SarGol

    یادگاری

    دفتر شعر یادگاری هجده
    هجده
    هر دارو که علاج بود
    در خانه داشتم
    اما تنم در باد
    به تماشای غزلهای آخر می رفت
    امروز را بی تو خفتم
    فردا که خاک را به باد بسپارند
    تو را
    یافته ام
    مگر تو نسیم ابر بودی
    که تو را در باران گم کردم ؟

  7. Top | #7
    SarGol

    یادگاری

    هفت
    راستی
    چگونه باید تمام این عقوبت را
    به کسی دیگر نسبت داد
    و خود آرام از این خانه به کوچه رفت
    صدا کرد
    گفت : آیا شما می دانستید
    من اگر
    سکوت را بشکنم
    جبران لحظه هایی را گفته ام
    که هیچ یک از شما در آن حضور نداشتید
    اگر همه ی شما حضور داشتید
    تحمل من کم بود
    مجبور بودم
    همه ی شما را فقط با نام کوچکتان
    صدا کنم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن