صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از 21 به 24 از 24

موضوع: اشعار احمد رضا احمدی

  1. Top | #21
    SarGol

    یادگاری

    دفتر شعر یادگاری يازده
    يازده
    من همیشه با سه واژه زندگی کرده ام
    راه ها رفته ام
    بازی ها کرده ام
    درخت
    پرنده
    ‌آسمان
    من همیشه در آرزوی واژه های دیگر بودم
    به مادرم می گفتم
    از بازار واژه بخرید
    مگر سبدتان جا ندارد
    می گفت
    با همین سه واژه زندگی کن
    با هم صحبت کنید
    با هم فال بگیرید
    کمداشتن واژه فقر نیست
    من می دانستم که فقر مدادرنگی نداشتن
    بیشتر از فقر کم واژگی ست
    وقتی با درخت
    بودم
    پرنده می گفت
    درخت را باید با رنگ سبز نوشت
    تا من آرزوی پرواز کنم
    من درخت را فقط با مداد زرد می توانستم بنویسم
    تنها مدادی که داشتم
    و پرنده در زردی
    واژه ی درخت را پاییزی می دید
    و قهر می کرد
    صبح امروز به مادرم گفتم
    برای احمدرضا
    مداد رنگی بخرید
    مادرم خندید :
    درد شما را واژه دوا میکند

  2. Top | #22
    SarGol

    یادگاری

    دفتر شعر یادگاری يک
    يک
    در کمین اندوه هستم
    بانو
    مرا دریاب
    به خانه ببر
    گلی را فراموش کرده ام
    که بر چهره اممی تابید
    زخم های من دهان گشوده اند
    همه ی
    روزگار پر.ازم
    اندوه بود
    بانو مرا
    قطره قطره دریاب
    در این خانه
    جای سخن نیست
    زبا بستم
    عمری گذشت
    مرا از این خانه
    به باغ ببر
    سرنوشت من
    به بدگمانی
    به خوناب دل
    خاموشی لب
    اشک های من بسته
    بر صورت من است
    هیچکس یورش دل را
    در خانه ندید
    بانو
    من به خانه آمدم
    و دیدم
    که عشق چگونه
    فرو می ریزد
    و قلب در اوج
    رها می شود
    و بر کف باغچه می ریزد
    بانو مرا دریاب
    ما شب چراغ نبودیم
    ما در شب باختیم

  3. Top | #23
    SarGol

    یادگاری

    چهار
    زمانی
    با تکه ای نان سیر می شدم
    و با لبخندی
    به خانه می رفتم
    اتوبوس های انبوه از مسافر را
    دوست داشتم
    انتظار نداشتم
    کسی به من
    در آفتاب
    صدندلی تعارف کند
    در انتظار گل سرخی بودم

  4. Top | #24
    SarGol

    یادگاری

    دفتر شعر یادگاری چهارده
    چهارده
    اتاق فرسوده است
    آینده کدر شد
    صورت من کو ؟
    من با این صورت
    عاشق شدم
    امتحان دادم
    قبول شدم
    ساز شنیدم
    دشنام دادم
    دشنام شنیدم
    گرسنه شدم
    باران خوردم
    سیر شدم
    رنگ شناختم
    رنگ باختم
    سفید شدم
    خوابیدم
    بیدارشدم
    مادرم را صدا کردم
    تو را صدا کردم
    جواب دادم
    خواب رفتم
    عینک زدم
    سفر رفتم
    غم داشتم
    ماندم
    آمدم
    در آینه نگاه کردم
    سفر رفتم
    گلدان را آب دادم
    ماهی را نان دادم
    می دانستم صورت من
    صورت توست
    سه دقیقه مانده به ساعت چهار
    آینه کدر شد
    هراس ندارم
    آهسته در باز شد
    زنی در آستانه ی در نشست
    آینه کدورت داشت
    به صورتم نگاه کرد
    می خواست خودش را
    در آینه ببیند
    مرا باور کرد
    مرا صدا کرد
    می خواستم از دور کسی مرا ببیند
    تا برای دیگران بگوید
    تا کدر شدن آینه
    من لبخند داشتم
    زن ساکت زن صبور
    با سکوت ابریشمی
    از طلوع
    صبح از فنجان قهوه
    برمیخاست
    آماده بودم
    در صبح
    برای ریختن باران
    در لیوان گریه کنم
    از شما هراس ندارم
    که به من تو بگویید
    فقط صورتم را به دیگران بگویید
    که لبخند داشت
    لبم سفیدی بود
    باغ ندارم
    خانه ندارم
    رویا ندارم
    خواب دارم
    عشق دارم
    نان دارم
    اطلسی دارم
    حافظه دارم
    خستگی دارم
    سردی دارم
    گرمی دارم
    مادر دارم
    قلب دارم
    دوست دارم
    یک چمدان دارم
    یک سفر دارم
    یک پاییز دارم
    یک شوخی دارم
    لباسهای من کهنه نیست
    ولی در چمدان بسته نمی شود
    یک تکه قالی دارم
    آسمان نیست
    ابری است
    آبی است
    فرهنگ لغت دارم
    دوازده جلد است
    مولف مرده است
    یک پرتقال دارم
    برای تو
    عینک دارم
    شیشه ندارد
    نه سفید نه سیاه
    برای
    چهارفصل است
    یک لیوان از باران دارم
    ناتمام است
    شکسته است
    یک جفت جوراب آبی دارم
    دریا را دوست دارم
    کار نمی کند
    سه دقیقه مانده به چهار را
    نشان می دهد
    اگر آینه را بشکند
    اگر گل نیلوفر دهد
    اگر میوه دهد
    اگر حرمت مادرم را
    با چادر سیاه بداند
    اگر شمعدانی در آینه
    کوچک تر شود
    من کوچک می شدم

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن