دفتر شعر برگ زردی در بهار بیدار شو
بیدار شو
در خواب ناز رفته یی
عمریست گویا خفته یی
از حکمتی غافل مشو
همچون شب آشفته یی
*
بیدار شو، بیدار شو
غفلت مکن ، هوشیار شو
رخصت بگیر از نفس خویش
آماده ئ دیدار شو
**
برخیز رفته در خواب
دنیا نشسته در آب
کشتی نوح خود را
فریاد کرده ، دریاب
***
هوا ی تازه بردار
الماس و زر ، گران نیست
کالای هر دکانی
در کار هر دکان نیست
****
بگذار و بگذر از دل
گر با تو دل نیامد
مرکب رسیده از راه
با آیه ئ خوش آمد
*****
دل این و دلبر اینجاست
دنیای محشر اینجاست
چیزی نبوده تا حال
آغاز و آخر اینجاست
******
زهری به شعر ما نیست
گر هست بر ملا کن
گر جمله خیر خیراست همسایه را صدا کن