نمایش نتایج: از 1 به 10 از 19

موضوع: مسعود فرد منش

Hybrid View

  1. Top | #1
    SarGol

    دفتر برگ زردی ....

    دفتر شعر برگ زردی در بهار بیدار شو
    بیدار شو
    در خواب ناز رفته یی
    عمریست گویا خفته یی
    از حکمتی غافل مشو
    همچون شب آشفته یی
    *

    بیدار شو، بیدار شو
    غفلت مکن ، هوشیار شو
    رخصت بگیر از نفس خویش
    آماده ئ دیدار شو
    **

    برخیز رفته در خواب
    دنیا نشسته در آب
    کشتی نوح خود را
    فریاد کرده ، دریاب
    ***

    هوا ی تازه بردار
    الماس و زر ، گران نیست
    کالای هر دکانی
    در کار هر دکان نیست
    ****

    بگذار و بگذر از دل
    گر با تو دل نیامد
    مرکب رسیده از راه
    با آیه ئ خوش آمد
    *****

    دل این و دلبر اینجاست
    دنیای محشر اینجاست
    چیزی نبوده تا حال
    آغاز و آخر اینجاست
    ******

    زهری به شعر ما نیست
    گر هست بر ملا کن
    گر جمله خیر خیراست همسایه را صدا کن

  2. Top | #2
    SarGol

    برگ‌زرد ی در بهار

    دفتر شعر برگ زردی در بهار حکایت
    حکایت
    با تو حکایتی دگر
    این دل ما بسر کند
    شب سیاه قصه را
    هوای تو سحر کند
    *

    باور ما نمی شود
    درسر ما نمی رود
    از گذر سینه ئ ما
    یار دگر گذر کند
    **

    شکوه بسی شنیده ام
    از دل درد کشیده ام
    کور شوم جز تو اگر
    زمزمه یی دگر کند
    ***

    مقصد و مقصودم تویی
    عشقم و معبودم تویی
    از تو حذر نمی کنم
    سایه مگر سفر کند
    ****

    چاره ئ کار ما تویی
    یاور و یار ما تویی
    توبه نمی کند اثر
    مرگ مگر اثر کند
    *****

    مجرم آزاده منم
    تن به جزا داده منم
    قاضی درگاه تویی حکم سحرگاه تویی

  3. Top | #3
    SarGol

    برگ‌زرد ی در بهار

    دفتر شعر برگ زردی در بهار زندگی
    زندگی
    زندگی را آنچنان سخت مگیر
    من نمی گیرم هیچ
    آنچنان سخت مگیر، که من نمی میرم هیچ
    من نمی گیرم هیچ
    جا ی شکرش باقیست ، تن سالم دارم
    گردنی امن و امان از تیغ ظالم دارم
    آبرویی آنچنان و بر و رویی کم و بیش
    دست بی آز و طمع دارم و
    سر درون لاک دل خویش
    نه دلم در پی آزار کسی ست
    نه نگاهم شور ، بر گرمی بازار کسی ست

    وضع من عالی نیست
    جا ی شکرش باقیست ، خانه ام خالی نیست
    یک سماور دارم ، که در آن می جوشد
    جانمازی هم هست ، بر سر طاقچه اش
    سفره نانی هم هست ، که پراست ، شکرخدا
    پر از نان لواش

    قاب عکسی ست به دیوار اطاق آویزان
    یادگاری ست که از مادر پیرم دارم ،
    بر سر سفره ئ عقد
    پدرم تا امروز همچنان مظلوم ست
    توی عکس از نگاهش پیداست

    جا ی شکرش باقیست ، خانه ام خالی نیست
    گربه یی هست ، کزآن زن همسایه ئ ماست
    صبحهامی آید، به غذا ی سردشب مانده ئ ما
    روزگاریست که عادت دارد

    جا ی شکرش باقیست ، خانه ام خالی نیست
    تو حیاط خونه مون
    اونطرف کنار حوضش یه تلمبه س
    توی حوضش سه چهار تا
    ماهیهای قرمز گرد و قلمبه س
    رو درخت دم حوض
    پر از گنجشکها ی ریزو درشته
    پر از کلاغها ی تشنه و گشنه
    عصرا دیدن داره
    انقدر شلوغ پلوغ تو حیاط
    انگاری جلو سینماس و
    پنداری شبها ی جمعه س
    جا ی شکرش باقیست ، نفسی هست هنوز
    که هنوز می آید زندگی را آنچنان سخت مگیر

  4. Top | #4
    SarGol

    برگ‌زرد ی در بهار

    سنگ مزار
    خوش آمده یی مادر بر سنگ مزارم
    خوش آمده یی بنشین یکدم به کنارم

    باز آمدی و بوی تو را گرفته خاکم
    از اشک دو دیده ئ تو من شسته و پاکم

    بس کن دگر این زاری ، لبخند بزن گاهی
    حرفی بزن از هر کس ،از هرچه که آگاهی

    مادر تو بگو که مرگ من با تو چه کرد
    ا ی وا ی به من چه می کنی با این درد

    سیما ی تو را غصه دگرگون کرده
    لبخند تو را برده و افسون کرده

    چشمان تو چون چشمه همی می جوشد
    قلب تو فقط جامه ئ غم می پوشد

    ا ی وا ی به من که دست من کوتاه ست
    افسوس که زندگی چنین خودخواه ست

    مادر تو بگو از آن جگر گوشه ئ من
    از آنکه شد از زمین دل توشه ئ من


    مادر توقسم بخورکه اوخوب وخوشست
    جزدست تونیست روی سرش دیگردست


    مادر تو بگو برادرم کو ، کجاست ?
    او با تو نیامده ، چرا ناپیداست


    امروز به سفر رفته و یا بیمار ست
    شادم کن و گو کنار یک دلدار ست


    هر روز به عشق خاک من اینجا بود
    می سوخت دلم همیشه او تنها بود


    مادر تو به او بگو که آرام شود
    در پیش حقیقتی که هست رام شود


    مادر تو بگو که بی قراری نکند
    من را تو قسم بده که زاری نکند


    یادش چه بخیر همیشه با هم بودیم
    ما برادر و رفیق و محرم بودیم


    مادر تو بگو در پی کارش باشد
    شادم کند و به فکر یارش باشد


    مادر چه خبر ز حال و احوال پدر
    از آن کمر شکسته از مرگ پسر


    از آن گل پائیزی پژمرده شده
    آن گل که ز طوفان غم افسرده شده


    مادر تو بگو چه می کند دل تنگ ست ?
    رخساره ئ داغدار او بی رنگ ست ?


    مادر تو بگو که آن دلارام چه شد
    آنکس که مرا فکند در دام چه شد


    سوگند به تو که بیقرارش بودم
    من عاشق دل خسته ئ زارش بودم


    که گاه می آمد و بمن سر می زد
    بر خانه ئ از خاک من او در می زد


    از پشت در خانه به او می گفتم
    هر روز به یاد عشق او می افتم


    او یاد ز ایام خوشیها می کرد
    آنروز مرا قشنگ و زیبا می کرد


    اکنون چه شده ? کجاست ? او یار که شد?
    بعد از دل من بگو که دلدار که شد?


    مادر چه خوش آمدی و شادم کردی
    بازم تو که آمدی و یادم کردی


    دیگر تو برو که دیر وقت است مادر باید که ببندیم در دروازه ئ شهر

  5. Top | #5
    SarGol

    برگ‌زرد ی در بهار

    دفتر شعر برگ زردی در بهار عین خزون
    عین خزون
    بهار دارم عین خزون
    چه این زمون ، چه اون زمون
    *

    در حسرت مال و منال
    دارم میرم رو به زوال
    هر روز یه پله پس میرم
    همین روزا ز نفس میرم
    **

    از بس نشستم انتظار
    رفته ز یادم لاله زار
    چراغ خونه م روشنه
    روشن نه !
    سوسو می زنه
    ***
    "
    چرخم نمی چرخه ولی چرخش می دم با یا علی

  6. Top | #6
    SarGol

    برگ‌زرد ی در بهار

    ما ز فردا نگرانیم
    ما ز فردا نگرانیم
    که فردا چه کنیم
    زیر این بار گرانیم
    که جان را چه کنیم
    تو ز من ثانیه هایی
    که نه از آن من است میخواهی
    آتشی را که
    نه در جان من است میخواهی
    *

    روزگار ، روز مرا پیش فروشی کرده
    دل بیدار مرا پیر خموشی کرده
    هیچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم
    چه کنم نیست هوایی که دلی تازه کنم
    **

    قصد من نیت آزار نبود
    جنس من در خور بازار نبود
    جنسم از خاک و دلم خاکی تر
    روح من از تو ز من شاکی تر
    جنسم از رنگ طلا بود و نه از جنس طلا دل گرفتار بلا بود و سزاوار بلا

  7. Top | #7
    SarGol
    من و غروب و جاده
    دیدم دلم گرفته
    هوا ی گریه دارم
    تو این غروب غمگین
    دور از رفیق و یارم
    *

    دیدم دلم گرفته
    دنیا به این شلوغی
    این همه آدم اما
    من کسی رو ندارم
    **

    دیدم غروبه اما
    نه مثل هر غروبی
    پهنا ی آسمونو
    هرگز ندیده بودم
    از غم به این شلوغی
    ***

    دیدم که جاده خسته س
    از اینکه عمری بسته س
    اونم تموم حرفاش
    یا از هجوم بارون
    یا از پلی شکسته س
    اونم تموم راههاش
    یا انتها نداره
    یا در میونه بسته س
    ****

    من و غروب و جاده
    رفتیم تا بی نهایت
    از دست دوری راه
    یکی نداشت شکایت
    *****

    گم شدیم از غریبی
    من و غروب جاده
    از بس هوا گرفته
    از بس که غم زیاده
    ******

    پر از غبار غم بود
    هر جا نگاه میکردی
    کی داشت خبر که یک روز
    میر ی که برنگرد ی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن