نمایش نتایج: از 1 به 10 از 19

موضوع: مسعود فرد منش

Hybrid View

  1. Top | #1
    SarGol
    من و غروب و جاده
    دیدم دلم گرفته
    هوا ی گریه دارم
    تو این غروب غمگین
    دور از رفیق و یارم
    *

    دیدم دلم گرفته
    دنیا به این شلوغی
    این همه آدم اما
    من کسی رو ندارم
    **

    دیدم غروبه اما
    نه مثل هر غروبی
    پهنا ی آسمونو
    هرگز ندیده بودم
    از غم به این شلوغی
    ***

    دیدم که جاده خسته س
    از اینکه عمری بسته س
    اونم تموم حرفاش
    یا از هجوم بارون
    یا از پلی شکسته س
    اونم تموم راههاش
    یا انتها نداره
    یا در میونه بسته س
    ****

    من و غروب و جاده
    رفتیم تا بی نهایت
    از دست دوری راه
    یکی نداشت شکایت
    *****

    گم شدیم از غریبی
    من و غروب جاده
    از بس هوا گرفته
    از بس که غم زیاده
    ******

    پر از غبار غم بود
    هر جا نگاه میکردی
    کی داشت خبر که یک روز
    میر ی که برنگرد ی

  2. Top | #2
    SarGol

    برگ‌زرد ی در بهار

    دفتر شعر برگ زردی در بهار من و تو با هم
    من و تو با هم
    من و تو با هم
    ما ی تاریخیم
    نبض فریادیم
    سقف والای
    مرز آزادیم
    *

    ما ستون های سخت بنیادیم
    گندم سبز دشت آبادیم
    **

    من و تو با هم
    از بهارانیم
    ابر و بارانیم
    جنگل سبز
    سرو دارانیم
    ***

    در تن گلها
    نطفه ی عطریم
    نقطه ی عطفیم
    ****

    با هم
    نور خورشیدیم
    صبح امیدیم
    بی هم
    شب تاریکیم
    راه باریکیم
    که به پرتگاه ئ
    سخت نابودی
    بس چه نزدیکیم
    *****

    من و تو با هم
    مثل یک کوهیم
    سرنشینان کشتی نوحیم
    من و تو بی هم
    تن بی روحیم
    ******

    من و تو بی هم آنقدر هیچیم
    آنقدر خالی
    نه به دل قیلی
    نه به سر قالی
    زخمی دست باد پائیزیم
    از غم و از درد، هر دو لبریزیم
    *******

    من و تو با هم
    بدتر از اینها
    گر زمین افتیم
    باز برخیزیم
    ********

    من و تو بی هم
    گر چه موجودیم
    گر زمین افتیم
    هر دو نابودیم
    لیک ما با هم
    هر دو پا بر جا
    هر دو در سودیم
    *********

    بشکن این جام پوچ پایان را
    چشم خود باز کن
    دفتر عشق را زین پس آغاز کن
    پا اگر بسته
    آسمان باز است
    قصد پرواز است

  3. Top | #3
    SarGol

    برگ

    دفتر شعر برگ زردی در بهار نریزه آبرویی
    نریزه آبرویی
    با هم بیاین دعا کنیم
    خدامونو صدا کنیم
    که آسمون بباره
    فراوونی بیاره
    ازش بخوایم برامون
    سنگ تموم بذاره
    *

    راهها ی بسته وا شه
    هیچکی غریب نباشه
    صورت و شکل هیچکس
    مردم فریب نباشه
    **

    شفا بده مریضو
    خط بزنه ستیزو
    رو هیچ دیوار و بومی
    نخونه جغد شومی
    ***

    خودش می دونه داره
    هر کسی آرزویی
    این باشه آرزومون
    نریزه آبرویی
    ****

    دعا کنیم رها شن
    اونا که توی بندن
    از بس نباشه نا اهل
    زندونا رو ببندن
    *****

    سیاه و سفید یه رنگ بشه
    زشتی هامون قشنگ بشه
    کویرا آباد بشن
    اسیرا آزاد بشن
    ******

    خودش می دونه داره
    هر کسی آرزویی
    این باشه آرزومون نریزه آبرویی

  4. Top | #4
    SarGol
    نکته اینجاست
    پرسید که کار تو کدام است ?
    گفتم که جواب ناتمام است
    اشعار نوشتنم غریزی ست
    تصنیف نوشتنم مریضی ست
    *

    دانی چه نشسته پشت پرده
    بازار مرا مریض کرده
    بازار حکیم و ما مریضیم
    از دست حکیم کجا گریزیم ?
    از نسخه ئ بد شفا ندیدیم
    هر چند دوا گران خریدیم
    **

    پرسید که نکته در کدام است ?
    گفتم : گفتم که جواب ناتمام است
    ***

    نکته اینجاست
    که رقاصه چه پاها ی قشنگی دارد!
    همگی در پی رقاصه ئ شهر می گردند
    به ، چه بازار گرانی دارد!
    محکش بالاتر
    غزلش گویا تر
    و چه شوق و طربی می آرد
    ****

    نکته اینجاست
    که رقاصه چه پاها ی قشنگی دارد!
    نکته اینجاست
    که گویا کمر نازک و نرمی دارد
    اهل آبادی ماست
    عجبا
    حیرتا
    در سرش ذوق فرنگی دارد
    *****

    نکته اینجاست
    که رقاصه چه پاها ی قشنگی دارد!
    ما که در سوگ فلان عشق غزل سر دادیم
    خبرش را توی پس کوچه ئ شهر
    نیمه ها ی دل شب
    از دو تا عابر مست بشنیدیم
    که ز ته مانده ئ تصنیف چنان خوش بودند
    که نه گویا برگ زردی ز درخت افتاده
    و نه گویا دل ما در غم دوری از خاک وطن
    عاشقانه غزلی سر داده
    نکته اینجاست
    که رقاصه چه پاها ی قشنگی دارد!
    ******

    و چه این جمله به فکر همگی افتاده
    بچه ها را چه کنیم ?
    بچه ها می خواهند
    بچه ها می رقصند
    بچه ها می خوانند
    این طریقی ست که در خاطرشان می ماند
    *******

    ا ی فلانی
    دو سه خطی بنویس
    ساده تر
    رنگی تر
    در پی قافیه و واژه نباش
    سوژه ئ امروزی
    بگذر از دلسوزی
    ********

    لله هایی همه دلسوزتر از مادرشان
    بی خیال از غم فردایی و از عاقبت و آخرشان *********

    من هنوز معتقدم
    من هنوز معتقدم
    می توان عشق به آنها آموخت
    می شود در به در واژه ئ بازاری نبود
    می توان تقدیم کرد
    و پشیزی به پشیزی نفروخت می توان عشق به آنها آموخت

  5. Top | #5
    SarGol

    برگ‌زرد ی در بهار

    دفتر شعر برگ زردی در بهار پرواز با تو باید
    پرواز با تو باید
    پرواز با تو باید

    گر پر شکسته در باد

    آغاز هر کجا شد

    پایان هر کجا باد

    گر تابش از تو باشد

    خورشید بی فروغ ست

    از چشم من چنین ست

    گر پوچ ، یا دروغ ست

  6. Top | #6
    SarGol
    دفتر شعر برگ زردی در بهار چه حکمتی ست
    چه حکمتی ست
    وقتی نگاه می کردم
    از گل به خار رسیدم
    با خود گفتم
    پروردگارا ?
    چه فلسفه یی ست
    در این همسایگی
    و چه حکمتی ست در این بیگانگی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن