مینویسم تا بدانی...
دریای از خوبی که هر چه غرقتر شوم ارامتر میشوم....
خورشیدی که نورش را به
دنیا هدیه کرده
میسوزد و زندگی میدهد...
اسمانی که از خشکی کویر میگرید......
قلبی پر مهر هر کلامت همچون عطر گلها روح را نوازش میدهد....
گفته بودی که:«چرا محو تماشای منی؟ آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی!»مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی !