کلافم!
میدونی کلافگی یعنی چی؟
یعنی خسته شدن از تکرارِ مداومِ یک حِس!
حسِ دوست داشته نشدن از طرف کسی که دوسش داری!
حسِ اینکه یکنفر به عنوان همراه کنارته اما کنارِش اِحساس تنهایی کُنی ...
راستش این روزا بدجور به سرم زده جُل و پَلاسمُ جمع کنم و برم یه گوشه از این دنیا کِز کنم
بدون اینکه بخوام تکرار های زندگیمُ تحمل کنم!
اما خودمُ میشناسمآ...
اگه اون سرِ دنیا هم برم بعدِ دو سه روزی دلم واسِ تکرارِ دوست داشتنِت و اذیَت شُدنم تنگ میشه!
باز چِشمَم خیره میمونه به در که بیای دنبالم!
گوش بزنگم که تلفن کُنی بگی دِ لامصَب پاشو بیا مُردَم از دوریت!
میگمآ...
چی میشه بس کُنی و منو از تحملِ این همه تکرار نجات بدی؟
من کلافه میشم از جنگیدن با غُرورت!
این اَدا اَطوارِت بدکاری دستم میده...
بیآ و بَس کن و منو از بینِ راه موندن نجآتم بده!
میدونم که خوب میدونی پاهام میخوان حرکت کنن و برن اما دلم جِلو راشُ میگیره!
نَذار خَر شَم و جوری بِرم که دیگه راهِ بَرگشتی نباشه...!
![]()