چشمهایش
دلیل حادثه شد
و نگاهش آتش پیمودن
آن تماشا
شروع قصه ی درد،
ابتدای بی کسی در بودن
به چشم سر نمی آئی
بچشم دل که پیدائی
نرو حاشا ترین غُصه ،
بعین از دل شکوفائی
تورا چون در نظر آرم ؟
تو شیدائی و والائی
منم قطره نا چیزی ،
تو دریائی تو دریائی
چشمهایش
دلیل حادثه شد
و نگاهش آتش پیمودن
آن تماشا
شروع قصه ی درد،
ابتدای بی کسی در بودن
به چشم سر نمی آئی
بچشم دل که پیدائی
نرو حاشا ترین غُصه ،
بعین از دل شکوفائی
تورا چون در نظر آرم ؟
تو شیدائی و والائی
منم قطره نا چیزی ،
تو دریائی تو دریائی
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.