چشمهایش
دلیل حادثه شد
و نگاهش آتش پیمودن
آن تماشا
شروع قصه ی درد،
ابتدای بی کسی در بودن


به چشم سر نمی آئی
بچشم دل که پیدائی

نرو حاشا ترین غُصه ،
بعین از دل شکوفائی

تورا چون در نظر آرم ؟
تو شیدائی و والائی

منم قطره نا چیزی ،
تو دریائی تو دریائی