وين سيل گداران را از سينه فرو ريزم..........چون گريه گلو گيرد چون ابر فرو بارم
وين سيل گداران را از سينه فرو ريزم..........چون گريه گلو گيرد چون ابر فرو بارم
وين سيل گداران را از سينه فرو ريزم.............چون گريه گلو گيرد چون ابر فرو بارم
مرا که مست توام اين خمار خواهد کشت.......... نگاه کن بدست که ميسپارندم
مباد روزي چشم من اي چراغ اميد............که خالي از تو بينم شبي سراي ترا
انچنان سوخته اين خاک بلا کش که دگر.........انتظار مددي از کرم باران نيست![]()
یا علي و با علي يک نقطه کم دارد ولي
يا علي گفتن کجا و با علي بودن کجا
اه ميترسم شبي رسوا شوم بدتر از رسواييم تنها شوم
من نميدانم در اين بحر عميق سنگريزه ارج دارد يا عقيق
تاکه بوديم نبوديم کسي کشت مارا غم بي همنفسي
من عاشقم و دلم بدو گشته تباه
عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه