صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 24

موضوع: اشعار احمد رضا احمدی

  1. Top | #11
    SarGol

    یادگاری

    دفتر شعر یادگاری بیست و یک
    بیست و یک
    هنگام روز
    کجا می روی
    در خانه بمان
    غمگینم
    گیلاس ها بر درختان نشسته اند
    پرنده از تنهایی
    پر نمی زند
    هراس دارد
    من
    همواره در روز
    زخم قلبم را به تو
    نشان می دهم
    در خانه بمان
    آوازها
    از خانه دور است
    یک ستاره
    هنوز در آسمان
    مانده است
    شب می شود
    گلهای سرخ
    در شب
    در باغچه دیده نمی شوند
    در باغچه یادبود تو است
    کنار این بوته های گل
    سرخ
    می خواستی بمیری
    مردی
    به تو بانگ زدیم
    تو را صدا کردیم
    تو مرده بودی
    یار من
    لحظه ای در بهشت
    دوام آور
    شب تمام می شود
    کلید خانه را
    گم کرده بودیم
    در کوچه ماندیم
    در کنار خانه
    علف ها روییده بود
    اما چه سود
    سایه نداشتند
    زاده شدم
    که لباس نو بپوشم
    جمعه ها تعطیل باشد
    در تابستان
    آب سرد بنوشم
    عشق را باور کنم
    کلمات مرا به ستوه نمی آورد
    انگشتانم
    در میان برگهای درختان
    تسلیم روز می شوم
    لباسها بر تنم
    کهنه است
    من
    در تابستان آب گرم
    می نوشم
    هنوز تشنه ام

  2. Top | #12
    SarGol

    یادگاری

    ده
    از دور حرکت می کنیم
    تا به نزدیک تو برسیم
    تو اگر مانده باشی
    تو اگر در خانه باشی
    من فقط به خانه تو آمدم
    تا بگویم
    آواز را شنیدم
    تمام راه
    از تو می خواستم
    مرا باور کنی
    که ساده هستم
    تو رفته بودی
    اکنون گفتم
    که تو هستی
    تو اگر نبودی
    نمی دانستم
    که می توانم
    باران را در غیبت تو
    دوست بدارم

  3. Top | #13
    SarGol

    یادگاری

    دو
    حقیقت دارد
    تو را دوست دارم
    در این باران
    می خواستم تو
    در انتهای خیابان نشسته
    باشی
    من عبور کنم
    سلام کنم
    لبخند تو
    را در باران
    می خواستم
    می خواهم
    تمام لغاتی را که می دانم برای تو
    به دریا بریزم
    دوباره متولد شوم
    دنیا را ببینم
    رنگ کاج را ندانم
    نامم را فراموش کنم
    دوباره در آینه نگاه کنم
    ندانم پیراهن دارم
    کلمات دیروز را
    امروز نگویم
    خانه را برای تو آماتده کنم
    برای تو یک چمدان بخرم
    تو معنی سفر را از من بپرسی
    لغات تازه را از دریا صید کنم
    لغات را شستشو دهم
    آنقدر بمیرم
    تا زنده شوم

  4. Top | #14
    SarGol

    دفتر یادگاری

    دو
    حقیقت دارد
    تو را دوست دارم
    در این باران
    می خواستم تو
    در انتهای خیابان نشسته
    باشی
    من عبور کنم
    سلام کنم
    لبخند تو
    را در باران
    می خواستم
    می خواهم
    تمام لغاتی را که می دانم برای تو
    به دریا بریزم
    دوباره متولد شوم
    دنیا را ببینم
    رنگ کاج را ندانم
    نامم را فراموش کنم
    دوباره در آینه نگاه کنم
    ندانم پیراهن دارم
    کلمات دیروز را
    امروز نگویم
    خانه را برای تو آماتده کنم
    برای تو یک چمدان بخرم
    تو معنی سفر را از من بپرسی
    لغات تازه را از دریا صید کنم
    لغات را شستشو دهم
    آنقدر بمیرم
    تا زنده شوم

  5. Top | #15
    SarGol

    یادگاری

    دفتر شعر یادگاری دوازده
    دوازده
    روزی آمده بودی
    که من تمام نشانی ها را نوشتم
    با خط بد نوشتم
    و تو تمام خانه ها را گم کردی
    بمن نگفتی
    همسایه ها گفتند
    دیر آمدی
    پنجره بوی رطوبت داشت
    به من نگفتی
    که بیرون از خانه باران است

  6. Top | #16
    SarGol

    دفتر یادگاری

    دفتر شعر یادگاری سیزده
    سیزده
    با لبخند
    نشانی خانه ی تو را می خواستم
    همسایه ها می گفتند سالها پیش
    به دریا رفت
    کسی دیگر از او
    خبر نداد
    به خانه ی تو
    نزدیک می شوم
    تو را صدا می کنم
    در خانه را می زنم
    باران می بارد
    هنوز
    باران می بارد

  7. Top | #17
    SarGol

    یادگاری

    نوزده
    چه سرگردان است این عشق
    که باید نشانی اش را
    از کوچه های بن بست گرفت
    چه حدیثی است عشق
    که نمی پوسد و افسرده نیست
    حتی آن هنگام
    که
    از آسمان به خانه آوار
    شود

  8. Top | #18
    SarGol

    یادگاری

    دفتر شعر یادگاری هجده
    هجده
    هر دارو که علاج بود
    در خانه داشتم
    اما تنم در باد
    به تماشای غزلهای آخر می رفت
    امروز را بی تو خفتم
    فردا که خاک را به باد بسپارند
    تو را
    یافته ام
    مگر تو نسیم ابر بودی
    که تو را در باران گم کردم ؟

  9. Top | #19
    SarGol

    یادگاری

    هفت
    راستی
    چگونه باید تمام این عقوبت را
    به کسی دیگر نسبت داد
    و خود آرام از این خانه به کوچه رفت
    صدا کرد
    گفت : آیا شما می دانستید
    من اگر
    سکوت را بشکنم
    جبران لحظه هایی را گفته ام
    که هیچ یک از شما در آن حضور نداشتید
    اگر همه ی شما حضور داشتید
    تحمل من کم بود
    مجبور بودم
    همه ی شما را فقط با نام کوچکتان
    صدا کنم

  10. Top | #20
    SarGol

    یادگاری

    هفده
    دست تو
    چه قدر تاخیر دارد
    وقتی که چای گرم می شود
    و تو
    چای سرد را تعارف می کنی
    دو سه ماه دیگر این اطلسی
    که تو کاشته ای
    گل می
    دهد
    من به ساعت نگاه می کنم
    تو می میری
    شمع روشن را به اتاق آوردند
    اطلسی گل داده است
    قطار در سپیده دم
    کنار اطلسی منتظر تو
    در باد ایستاده است
    گل اطلسی بر سینه تو بود
    وقتی تو را
    برای دفن می بردند
    هنگام که تو مرده بودی
    آدم به گل خفته بود
    هنگام که تو مرده بودی
    یاران به عشق و عطر
    مانده بودند
    همه ی ما را دعوت کردند
    تا در آن عکس یادگاری باشیم
    عکاس سراغ تو را گرفت
    من بودم
    تو نبودی
    تو مرده بودی
    عکاس از همه ی ما بدون تو
    عکس یادگاری گرفت
    عکس را چاپ کردند
    آوردند
    در همه ی عکس فقط یک شاخه اطلسی
    و دو دست
    از جوانی تو
    در شهرستان
    دیده می شد
    ما همه در عکس سیاه بودیم

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن