شد خندان گلشن اشنايي...... بازم اتش بنشان از جدایی
شد خندان گلشن اشنايي...... بازم اتش بنشان از جدایی
ميخواهم از اين ايينه ها خانه بسازم........ يه خانه براي تو جداگانه بسازم
من در بزنم از تو بپرسم ................اماده اي از خواب تو افسانه بسازم
واي نگو نگو ديگه از گذشته ديگه نمي خوام يادم بياد چي به من گذشته![]()
mohsen32 (05-20-2015)
هر صبح مرباي غزل ظرف عسل من با نان تن داغ تو صبحانه بسازم
mohsen32 (05-20-2015)
مزرعه شب فلک ديدم و داس مه نو يادم بر کشته ي خويش اما هنگام درو![]()
من يو سف راه توام افتاده به چاه توام ارزان مفروشم ........... پيش تو خموشم اگر چون باده ي کهنه دگر افتاده زجوشم
mohsen32 (05-20-2015)
من عاشقم و دلم بدو گشته تباه
عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
mohsen32 (05-20-2015)
هواي تنگ غروب و شب خيابان ر....... اگر چه پنجره ها را گرفته اي از من ......نگير خلوت گنجشکهاي ايوان را![]()
mohsen32 (05-20-2015)