تو را هر قدر عطر یاس و ابریشم بغل کردهمرا صدها برابر غصه و ماتم بغل کردهچه ذوقی می کند انگشترم هربار میبیندعقیقی که برآن نام تو را کندم بغل کردهچنان بر روی صورت ریختی موی پریشان راکه گویی ماه را یک هاله مبهم بغل کردهلبت را می مکی با شیطنت انگار دربارانتمشکی سرخ را نمناکی شبنم بغل کردهدلیل چاک پشت پیرهن شاید همین باشد:زلیخا یوسفش را دیده و محکم بغل کرده