دلبرم را پر طوطی بر شکر خواهد فتادمرغ جانم آتشش در بال و پر خواهد فتادهر نفس کو جلوهٔ کبک دری خواهد نمودنالهٔ کبک دری در کوه و در خواهد فتادچون بدیدم لعل او گفتم دل شوریدهامهمچو طوطی زین شکر در شور وشر خواهد فتاداز سرشک و چهره دارم وجه سیم و زر ولیکی چو نرگس چشم او بر سیم و زر خواهد فتادبسکه چون فرهادم آب دیدگان از سر گذشتکوه را سیل عقیقین برکمر خواهد فتاددشمن ار با ما بمستوری در افتد باک نیستزانک با مستان در افتد هر که برخواهد فتادتشنهام ساقی بده آبی روان کز سوز عشقهمچو شمعم آتش دل در جگر خواهد فتاددل بنکس ده که او را جان بلب خواهد رسیددست آنکس گیر کو از پای در خواهد فتادبگذر ای زاهد که جز راه ملامت نسپردهر که روزی در خراباتش گذر خواهد فتادباده نوش اکنون که چین در زلف گلرویان باغاز گذار باد گلبوی سحر خواهد فتادکار خواجو با تو افتاد از جهان وین دولتیستهیچ کاری در جهان زین خوبتر خواهد فتاد ؟