پر از خالیدلم تنگ تنگ
به دنبال صداقت کوچه ها را می گشت
سایه ها را...
لرزش آب شکست
طاقت بی طاقتم با من نیست
عشق هم بازی میکند
دل هم...
پناهم را چشمانت
قلب بیقرارت
در کنار گرگ و بیمار
بی تامل گم کردتنگ ماهی هم شکست
ساعت از دست زمان آتش گرفت
چرخ هم روزی،به پای من نشست
آب و آیینه...
به قلب من گریست
تا من از قصه دوست هشیار شدم...
و به قول حافظ( هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد)
![]()