به جزیره قشم باشید.

لندینگ کرافت
سفر ما با لندینگ کرافت به سه زمان 15 دقیقه ای تقسیم میشد. 15 دقیقه اول برای دنده عقب رفتن و در مسیر درست قرار گرفتن آن ، 15 دقیقه مدت زمان طی کردن مسیر دریایی و 15 دقیقه هم جهت پهلو گرفتن در بندر لافت قشم.
در کل آنقدر سفر آرام و دلچسبی است که دوست دارید به این زودی ها تمام نشود.
وقتی به بندر لافت رسیدیم هوا گرم و شرجی و آفتاب بسیار سوزنده بود. یک نقشه از جزیره که تمام جاذبه های گردشگری و تفریحی روی ان مشخص شده بود را به صورت رایگان به ما دادند و از گمرک خارج شدیم. برای دیدن این نقشه بسیار کاربردی از جزیره در ابعاد بزرگ بر روی لینک زیر کلیک کنید :
لینک نقشه
عرض جزیره را طی کرده و مستقیماً راه روستای شیب دراز را در پیش گرفتیم. ورودی روستا مجسمه ای از یک لاکپشت وجود دارد که در حقیقت نماد روستا می باشد و علتی ندارد جز اینکه اینجا به دلیل ساحل شنی مناسب و محافظت شده ای که دارد بهترین محل جهت تخم گذاری لاک پشتها است.

ورودی روستای شیب دراز
حوالی ظهر اتاقمان را که چند متر با دریا بیشتر فاصله نداشت تحویل گرفتیم. خانه ای روستایی با امکاناتی اولیه که بسیار تمیز بود. حتی مبلمان و تلویزیون ال ای دی بزرگی که وجود داشت ما را کاملاً متعجب کرده بود. البته عیوبی هم داشت مثلاً به جای اجاق گاز یک عدد پیک نیکی به ما داد. همچنین یخچال داخل اتاق نبود و ما مجبور به استفاده از یخچال صاحب خانه شدیم.
بعد از آنکه برای ناهار ساندویچ بندری محلی، که داخل نان لواش پیچیده شده بود را امتحان کردیم و از غذا مزه خوبی هم داشت برای دیدن ساحل به سمت دریا رفتیم. ساحل بسیار زیبا با شن های نرم و پر از ستاره های دریایی زنده بود . چند جوان بومی در حال جمع کردن این ستاره ها بودند.
یکی هم ما گرفتیم. سریع حرکت میکرد و میخواست از روی دست خودش را به پایین بیاندازد. بعد از اینکه کلی بابت دیدن جنب و جوش این ستاره دریایی زیبا ذوق کردیم آنرا به آغوش دریا بازگرداندیم. تقریباً در کنار یا زیر هر سنگی میتوانستید به وضوح انواع ستاره های دریایی در اندازه های مختلف را رویت کنید.

ستاره دریایی زنده
کمی جلوتر یک پیست کوچک موتور سواری و یک قسمت جهت سوار شدن بر شتر وجود داشت. روبروی انها بازارچه ای بود که صنایع دستی ، صدف و خوراکیهای محلی نظیر سمبوسه میگو به فروش میرفت. کمی آنطرف تر هم اسکله وجود داشت. بلیط قایق های موتوری با قیمت 12 هزار تومان به فروش میرسید و تا 8 نفر ظرفیت داشت. برنامه قایق ها این بود که شما را تا زادگاه دلفینها ( جایی نزدیک به جزیره هنگام ) میبردند تا بتوانید از نزدیک شنا کردن دلفین های آزاد در خلیج فارس را ببینید ، در آنجا کمی توقف و تماشای دلفین ها ، سپس بازدید از ساحل نقره ای و بازگشت به اسکله که حدوداً 45 دقیقه بیشتر طول نمیکشید.
پاسی از شب را در کنار دریا گذراندیم و کاملاً حال و هوای جنوب کشور را که با موسیقی بندری و سمبوسه میگو دوچندان رخ مینمود تجربه کردیم.
شب پای برهنه بر روی شن های نرم ساحل به سمت ایستگاه محیط زیست که کمی دورتر از روستا بود حرکت کردیم تا اگر لاکپشتی جهت تخم گذاری به ساحل مراجعه کرده است بتواینم این پدیده بی نظیر که هر ساله از اواسط اسفند تا اواخر اردیبهشت رخ میدهد را از نزدیک ببینیم. کل مسیر تاریک و پر از صدای سگ های ولگردی بود که گهگاه لرزه به تن آدم می انداخت. در طی مسیر به قسمتی رسیدیم که فنس کشی شده بود. تخم لاک پشت هایی که شب های پیشین تخم ریزی کرده بودند چال شده و با پلاکاردهایی شامل یک سری اطلاعات از قبیل تاریخ علامت گذاری شده بود. مدت تکامل تخمها در محل ها و زمانهای مختلف تخم گذاری بین 47 تا 75 روز است.
بعد از حدود 20 دقیقه پیاده روی به اتاقک نگهبانی رسیدیم که چند محیط بان جوان با چراغ قوه در دست و حدود 10-12 نفر از مردم عادی جمع شده بودند. محیط بانان نوبتی در ساحل کشیک میدادند. آنها با ردپایی که لاکپشت از خود بر روی شنهای ساحل برجا میگذارد کاملاً آشنایی داشته و به محض دیدن رد پا با بیسیم علامت میدادند. تا مبادا کسی نزدیک شود.
هرساله 100 تا 250 لاک پشت جهت تخم گذاری مراجعه میکنند و هرکدام حدود 100 تخم میگذارند. فقط 80% تخم ها به لاک پشت تبدیل می شوند و از هر 1000 لاکپشتی که به دریا وارد میشوند فقط یکی به سن بلوغ میرسد و بقیه خورده میشوند و از هر 10 لاکپشت ماده فقط یکی قادر به تخم گذاری است. با این وجود از هر بیست هزار تخم فقط یکی از آنها قادر است به یک لاک پشت مادر تبدیل شود یعنی فقط یکی از تخمهایی که هرسال در این نقطه جمع آوری میشود.
برای همین است که نسل لاک پشت های پوزه عقابی در حال انقراض است و سازمان محیط زیست با خرج کردن هزینه ای معادل 20 میلیون تومان سالیانه در طرح حفاظت از تخم لاک پشت ها در روستای شیب درازقشم ، تاکنون بیش از 70 هزار بچه لاک پشت با مشارکت مردم را راهی دریا کرده است .
وقتی لاک پشت جهت تخم گذاری به ساحل مراجعه می کند در صورت دیدن نور چراغ قوه یا شنیدن صدا احساس ناامنی میکند و به دریا فرار میکند تا طی شبهای دیگر مجدداً شانس خود را امتحان کند.
از این رو تا زمانیکه لاکپشت شروع به کندن چاله و تخم گذاری نکند کسی اجازه سرو صدا و یا نزدیک شدن و روشن کردن چراغ قوه را ندارد. زمانیکه لاکپشت شروع به تخم گذاری کند مردم عادی نیز میتوانند دور آن جمع شوند و نظاره گر این پدیده بی مانند شوند. وقتی تخم گذازی لاکپشت تمام میشود ، لاکپشت مادر از فرط درد بیهوش شده و اینجاست که حضار اجازه دست زدن و لمس کردن لاکپشت را پیدا میکنند.
دیدن لاکپشت مستلزم صرف زمان و حوصله بسیار میباشد. به عبارتی عشق میخواهد ، اینکه بتوانی تا پاسی از شب بی صدا منتظر بمانی تا بلکه لاکپشتی به ساحل بیاید. کما اینکه ممکن است چند روز سر و کله هیچ لاکپشتی پیدا نشود.
در ادامه عکس بسیار جالبی که اینجانب از تخم گذاری یک لاک پشت پوزه عقابی گرفته ام را میتوانید مشاهده کنید.گردن خود را کاملاً در لاک فرو برده و فشار و درد زیادی را جهت تخم گذاری تحمل میکند. وقتی تخم در گودالی که کنده است می افتد گردن خود را راست کرده و بی حال منتظر تخم بعدی می نشیند.

تحمل درد توسط لاک پشت پوزه عقابی هنگام تخم گذاری

لحظه تخم گذاری لاک پشت
اینکه موفق به دیدن چنین صحنه هایی بشوید یا نه کاملاً اتفاقی است. پیشنهاد میکنم برای رفتن به اتاقک نگهبانی محیط بانان اگر از تاریکی نمی ترسید پیاده بروید. راه ماشین رو گیج کننده است و من چندین شب این راه را رفتم تا توانستم راه درست را در تاریکی مطلق انجا پیدا کنم.
یک شب هم که اشتباهی پیچیدم ، داخل گل و لای گیر کردیم. 3 مرد و دو زن بودیم اما مگر میشد ماشین را تکان داد. با زحمت فراوان در حالیکه سرتا پایمان گلی شده بود موفق شدیم ماشین را در تاریکی شب از گل خارج کنیم. لذا توصیه میکنم یکبار در روز بروید و مسیر را یاد بگیرید اگرچه ما این کار را هم کرده بودیم.
صبح روز دوم حدود ساعت 9 جهت بازدید از دلفین ها راهی اسکله ای که در روستا وجود داشت شدیم. بهترین زمان برای دیدن دلفین ها صبح زود است. معمولاً بهترین ساعت 7 الی 10 صبح می باشد. هر چه به ظهر نزدیک شویم و هواگرمتر شود ، امکان دیدن دلفین ها نیز کمتر می شود. بلیط قایق های تفریحی را نفری 12000 تومان خریداری کردیم. بعد از پوشیدن جلیقه نجات سوار قایق موتوری شدیم که 8 نفر ظرفیت داشت. تا نزدیکی جزیره هنگام رفتیم ، حدود 30 دقیقه روی آب میچرخیدیم و چشم می انداختیم تا دلفینی ببینیم اما اثری از دلفین نبود که نبود.
ازدحام زیاد جمعیت در ایام نوروز دلفین ها را از زادگاه خود دور کرده بود ولذا تلاش ما بی فرجام ماند و ناکام به ساحل برگشتیم. بعداً بومی های جزیره به ما توصیه کردند که هیچ گاه به عنوان گروه اول بازدید بلیط نگیریم. باید به اسکله مراجعه کنید و از مردمی که از قایق های موتوری پیاده میشوند سوال کنید که آیا دلفینی دیده اند یا نه؟ اگر دیده بودند خیالتان راحت که شما هم حتماً میبینید. آنوقت میتوانید با خیال آسوده بلیط بگیرید در غیر اینصورت فردا دوباره مراجعه کنید.
ظهر آنروز در نزدیکی اسکله کندالو در دریا شنا کردیم و آفتاب سوزان قشم نیز برایمان کم نگذاشت و تا انجا که میتوانست از ما پذیرایی کرد. برای عصر هم برنامه تماشای غروب آفتاب در بندر لافت را چیدیم. لذا جانب شمال جزیره را در پیش گرفته و پس از طی 36 کیلومتر و عبور از تاسیسات گازی گورزین به بندر لافت رسیدیم. اولین جایی که بازدید کردیم چاههایی موسوم به چاههای طلا بود.
در قدیم 365 چاه در این بندرگاه وجود داشته که هر کدام جهت استفاده یک روز از سال بوده است و چون در منطقه گرمسیر و خشکی همچون قشم ، آب حکم طلا را داشته است لذا این چاهها به طلا معروف شده اند.

چاههای طلا
البته امروزه فقط 70-80 حلقه از انها باقی مانده اند و اکثراً هم یا پر شده اند و یا فاقد آب می باشند. در جلوی چاهها قلعه ای مربع شکل موسوم به قلعه نادری وجود دارد که از آن جز یک درب ورودی که انهم بازسازی شده است چیز قابل توجهی باقی نمانده است.

قلعه نادری
در چند متری قلعه آب انبار بزرگی قرار داشت. نکته جالب توجه برای من کودک خردسالی بود که توانسته بود از سطح شیبدار آب انبار بالا برود و روی بام ان بنشیند

آب انبار لافت و کودکی که بر روی بام آن در حال بازی است
از روی تپه ای که کنار آب انبار وجود داشت و به پله مجهز شده بود بالا رفتیم تا بتوانیم از بالا نظاره گر غروب افتاب در دریای بندر لافت باشیم. عده دیگری از مسافران نوروزی هم انجا جمع شده بودند و در حالی که چایی میخوردند منتظر غروب خورشید بودند.
از ان بالا میشد کل شهر لافت و بافت بومی و سنتی انرا مشاهده نمود.
از نکات قابل توجه شهر لافت وجود تعداد زیاد مساجد وتک مناره بودن آنها بود. شهر به این کوچکی 7 مسجد داشت. مسجد حضرت رسول (ص) یا همان مسجد جامع ، مسجد ابوبکر صدیق ، مسجد عمر ، مسجد عثمان ، مسجد امیر المومنین علی (ع) ، مسجد حسین (ع) و مسجد امام شافعی ، هفت مسجد موجود در لافت می باشند. نکته جالب اینکه این مساجد ، مراکز محله های لافت هستند و هر محله، با اسم مسجد آن محل شناخته می شود.

غروب خورشید در بندر لافت
با تاریک شدن هوا به روستا برگشتیم. برنامه روز سوم ما در قشم بازدید از جزایر ناز ، دره ستاره افتاده و غارهای خربس بود که همگی در مسیر جنوبی جزیره قرار داشتند.
البته صبح به اسکله روستای شیب دراز مراجعه کردیم و متوجه شدیم که باز هم بازدید کنندگان دلفینی در دریا ندیده اند. لذا ما هم تصمیم گرفتیم طبق برنامه خومان به سمت جزایر ناز پیش برویم. جزایر ناز شامل سه جزیره هستند که کنار هم و در فاصله 22 کیلومتری شهر قشم قرار گرفته اند. هنگام مد دریا که اب بالاست نمیتوان به این جزایر رفت اما هنگام جزر، آب آنقدر عقب میرود که بین این جزایر و جزیره قشم دیگر آبی وجود ندارد و شما میتوانید روی بستر دریا قدم زنان به این جزایر برسید. در حقیقت از زمان مد تا جزر، این جزیره قشم است که باید ناز این جزایر را بکشد تا موقع جزر با آن یکی شوند و به همین دلیل نام انها را جزایر ناز گذاشته اند.
از آنجا که دیدن این جزایر در جزر لذت دوچندانی دارد لذا بهتر است زمانی مراجعه کنید که آب در جزر کامل باشد. در هر روز دوبار مد و دوبار جزر اتفاق می افتد و هر روز با روز دیگر متفاوت است. برای فهمیدن زمان جزر و مد کامل آب در جزیره قشم بهترین منبعی که یافتم لینک زیر می باشد : http://www.tides4fishing.com/as/iran/qushm-island

زمان جزر و مد آب در جزیره قشم در ماه نوامبر
در حقیقت این سایت یک سایت ماهیگیری میاشد که بر اساس زمان جزر و مد آب، بهترین زمانی که بیشترین ماهی در زیر آب وجود دارد را معرفی میکند که من از این سایت جهت بازدید از جزایر ناز در جزر کامل استفاده کردم.

جزایر ناز در جزر کامل
حتی میتوان با ماشین تا جزایر ناز رفت اما باید مراقب مد آب بود زیرا سابقه داشته است افرادی به دلیل بی توجهی به همین امر دچار مشکل شده و ماشین انها را آب برده است. ازانجا که شما در بستر دریا قدم میزنید امکان مواجهه با موارد جالب فراوان خواهد بود. از جمله موجودات دریایی نظیر این خیار دریایی که ما با ان مواجه شدیم

خیار دریایی در مسیر جزایر ناز
یا این ماهی مرکب که داخل یه گودال آب گیر کرده بود.

ماهی مرکبی که بعد از جزر آب داخل گودالی گیر کرده بود
چند کودک ماهی بیچاره را میگرفتند و مرتب فشار میدادند تا از خودش مرکب پخش کند و ماهی هم تا میتوانست مرکب پخش میکرد طوریکه کل گودال آبی که داخلش بود سیاه شده بود. ناراحت ماهی بودم. بعد که پدر بچه آمد خیالم راحت شد که دیگر ادامه پیدا نمی کند اما پدر بچه از خود او بدتر بود. وقتی تذکر و اعتراض من جوابی نداد برای آنکه بیشتر حرص نخورم محل را ترک کردم.
کنار جزایر میوه کنار فروخته میشد که ارادت خاصی به ان دارم چون به قول همسرم تمامی میوه هایی که کوچک و گرد باشند را کنار خطاب میکنم. مقداری خریدیم و خوردیم و به سمت ماشین ها برگشتیم. در مسیر برگشت با پدیده بزرگ دیگری مواجه شدیم.
در ساحل قشم کرم هایی وجود دارد که از شن ساحل تغذیه کرده و موادی را به شکل مارپیچ از خود دفع میکنند که گفته میشود برای درمان سرطان روده از آن استفاده می شود.
از اینجا تا مقصد بعدی یعنی دره ستاره ها یا دره ستاره افتاده حدود 10 کیلومتر مسافت است. مسیر ساحلی را که ادامه دهید به روستایی به نام برکه خلف می رسید که ورودی دره ستاره هاست. قسمت های اخر مسیر جاده بسیار بد و خاکی میشود طوریکه از شدت خاک ماشینی که جلویمان حرکت میکرد نمی توانستیم جلویمان را ببینیم. پس از توقف در پارکینگ بلیط بازدید از مجموعه را با قیمت 2000 تومان خریداری میکنیم.
دره ستاره ها قدمتی به اندازه 2 میلیون سال دارد. این دره جزئی از ژئوپارک قشم می باشد که بر اثر فرسایش آب و باد طی سالیان دراز شکل عجیبی به خود گرفته است. برخی از مردم محلی معتقدند که این محل در شب هنگام محل تردد ارواح و اجنه میشود اما به نظر میرسد که صدای بادی که لابلای حفره ها و سنگ ها می پیچد باعث ایجاد چنین توهمی شده است. اما در هر صورت ورود شبانه به این محل ممنوع است.
برخی نیز معتقدند در پاره ای از ایام سال ، زمانیکه ماه کامل است ، آنقدر تصویر ستارگان آسمان به این محل نزدیک است که گویی دست خود را دراز کنی میتوانی ستارگان را در دست خود بگیری و به همین دلیل نیز نام این محل را دره ستارگان نامیده اند. تصور دیگری این است که احجام بلند موجود در این دره از برخورد ستاره ای با زمین شکل گرفته و نام دره ستاره افتاده نیز برگرفته از همین نام است.

نمای پایین دره ستارگان که بازدید کنندگان باید فقط از مسیر های مشخص شده تردد کنند

نمای بالا از دره ستارگان
در کل باید بگویم که در دره ستارگان دنبال چیز خاصی نگردید و درصورتیکه به مسائل زمین شناسی علاقه ای ندارید ، دیدن انرا توصیه نمیکنم. از دره ستاره ها 9 کیلومتر پیمودیم و با عبور از روستای رمچاه ، راهی غارهای خربس یا همان زیارتگاه شاه شهید شدیم. خربس نام روستایی در 15 کیلومتری غرب جزیره قشم بوده که امروزه ویران شده و جز یک گورستان چیزی از آن باقی نمانده است. در کنار گورستان کوه بلندی وجود دارد که در ارتفاع 20 تا 30 متری آن دهانه های غار هایی قابل مشاهده است.
برای راحتی رفت و امد اکنون پله هایی تعبیه شده که شما را تا غار میرساند. داخل که شدیم با راهرو ها و دهلیزهای فراوانی روبرو شدیم که داخل آنها تاریک بود و به یکدیگر راه داشتند. نکته جالب ، دست ساز بودن این راهرو ها در دل کوه بود. برخی میگویند که این دالان ها استودان یا همان محل نگهداری استخوان مردگان که در دین زرتشت انجام میشود بوده است و برخی اعتقاد دارند محلی بوده که بومیان برای پنهان شدن از دست دزدان دریایی زمان خود به ان پناه میبرده اند.
بر روی دیواره ها نقش هایی برجسته شده بود که کار هنرمندان سنگ تراش امروزه است.

غارهای خوربس و تصاویری که بر دل کوه نقش بسته اند ( عکس از اینترنت)
بومیان در مورد زیارتگاه شاه شهید که در بالای این مجموعه قرار دارد نیز روایت های جالبی را نقل میکنند که خیلی هم با عقل جور در نمیاید. یکی از تور لیدرها برای بازدید کنندگان تعریف میکرد که شاه شهید ، مردی بوده که در اینجا زندگی میکرده و صوت قرآن آن بسیار گوشنواز بوده است. وقتی زنان روستا جهت کشیدن آب از چاه به این محل مراجعه میکردند محو صوت دلنشین او میشدند و همین امر سبب شده بود که هر روز زنان بیشتری به بهانه کشیدن آب از چاه به این محل مراجعه کنند. مردان روستا که از این حرکت خشمگین شده بودند این قاری قرآن را میکشند و از آن به بعد مزار ایشان به زیارتگاه شاه شهید مشهور میشود.
گرمای کلافه کننده قشم به ما اجازه نداد که در این روز بیشتر به گشت و گذار بپردازیم بنابراین به روستای خودمان برگشتیم و شب را نیز به گشت و گذار در روستا گذراندیم و طبق معمول نیز سری به محل تخم گذاری لاکپشت ها زدیم.
صبح روز چهارم باز هم سمت اسکله رفتیم تا ببینیم دلفینی در دریا دیده شده است یا خیر که متاسفانه باز هم جواب منفی بود و کم کم داشتیم از دیدن دلفینها دلسرد میشدیم. برنامه ای که برای این روز ریخته بودیم بازدید از پارک کروکودیل ها و جنگل های حرا بود.
پارک کروکودیل ها در منطقه سوزا و در فاصله 40 کیلومتری شهر قشم قرار دارد که امکان بازدید آن از ساعت 8 صبح تا 5 بعد از ظهر فراهم می باشد. منطقه سرسبزی که در کنار دریا آلاچیق و سکو نصب کرده بودند و محل خوبی برای ورزش های آبی بود. همچنین انواع غرفه های پوشاک و مواد خوردنی نیز دائر بود. حتی میتوانستید برای ناهار از یکی از همین غرفه ها ماهی تهیه کنید. ماهی ها جلوی چشمتان در پودر سوخاری خوابانده شده و سرخ میشد.
ما در مدت اقامتمان ماهی های مقوا ، طلا و مرکب را امتحان کردیم که هر سه خوب بودند. گویی مردم جنوب آشنایی قدیمی با روش طبخ ماهی دارند طوریکه هر ماهی که شما انتخاب کنید را به بهترین نحو برایتان میپزند.
بلیط پارک کروکودیل برای بزرگسالان 7 هزار تومان و برای کودکان 5 هزار تومان فروخته میشد. بعد از تهیه بلیط وارد مجموعه شدیم. در ورودی پارک به مناسب نوروز ، سفره هفت سین زیبایی چیده شده بود که یکی از سین های آن هم سوسمار بود.

سفره هفت سین نوروزی در پارک کروکودیل که یکی از سین ها سوسمار بود
در جلوی سفره یک حوضچه گردی وجود داشت که دو لاکپشت پوزه عقابی بسیار زیبایی در ان نگهداری میشد که لمس کردن آنها باعث ذوق و شوق فراوان ما شده بود.


لاکپشت های پوزه عقابی
در همان ابتدا با تخم های تمساح مواجه میشوید و بعد از آن قفسهایی وجود دارد که تمساح ها با سن های مختلف از کوچکترین آنها که یکساله بود تا بزرگترین کروکودیل ایران که طولی بیشتر از 3 متر داشت قرار گرفته بودند.


بزرگترین کروکودیل ایران با طول بیش از 3 متر
در کنار هر قفس توضیحات جالبی در مورد کروکودیل ، نحوه زندگی ، خوراک و سن وسال انها نوشته شده بود که خواندن آنها خالی از لطف نبود. من دوست داشتم که تمساح هایی با سن کمتر از یکسال را ببینم و حتی در دست بگیرم که متاسفانه کوچکترین تمساح ها یکساله بودند. تمساح های کوچکتر در مزرعه پرورش کروکودیل در جزیره هنگام نگهداری میشوند که برای اطلاعات بیشتر میتوانید از سایت آن به شرح لینک زیر استفاده کنید : http://www.noopak.com/index.html
جلوتر که رفتیم انواع حیوانات دیگری را دیدیم که در پارک نگهداری میشد نظیر طاووس ، میمون ، شتر مرغ ، جوجه تیغی ، ایگوانا و ... در کل باید بگم که ارزش یکبار دیدن را داشت و ما از دیدن این پارک لذت بردیم.
در محوطه بیرون پارک یک نان محلی به نام تموشی درست میشد که کنجکاوان بسیاری را به خود جلب کرده بود. خمیر نان روی یک سطح داغ پهن میشد و روی آن تخم مرغ و پنیر میریختند و به همراه ادویه های مخصوصی میپختند. از سر کنجکاوی خریداری کردیم که از قضا بسیار هم مزه داد.

در حال درست کردن نان محلی به نام تموشی
پس از خوردن یک فالوده در هوای گرم قشم جهت ادای نماز و صرف ناهار به روستا برگشتیم تا عصر هنگام به جنگل های دریایی حرا برویم. جنگل های دریایی حرا یا مانگرو در منطقه وسیعی بین جزیره قشم و استان هرمزگان قرار گرفته اند که از چندین مسیر قابل دسترسی است.

نقشه منطقه حفاظت شده جنگل های دریایی حرا
حرا به درختانی با اندازه 3 تا 6 متر گفته میشود که قادر به زندگی در آب های شور بوده و ریشه هایشان به صورت عمودی از آب بیرون می آید. ریشه این درختان همانند یک دستگاه تصویه آب شیرین کن عمل میکند. یعنی آب شور دریا را میگیرد ، بخش شیرین آن را جذب و نمک آن را دفع میکند. این جنگل ها منطقه مناسبی برای مهاجرت پرندگان مهاجری نظیر حواصیل است. هنگام مد دریا آب بالا امده و بخش اعظمی از این درختان زیر آب میرود و امکان گشت و گذار بهتری داخل خورهای حرا را فراهم می آورد. یکی از بهترین اسکله ها جهت بازدید از جنگل های حرا اسکله سهیلی است.
ما ساعت 4 بعد از ظهر را جهت بازدید انتخاب کردیم که آب در مد کامل بود. در اسکله انواع فروشگاههای مختلف صنایع دستی وجود داشت. ماهی و کوسه های خشک شده تزئینی ، انواع زیور آلات نظیر گوشوار ه و دستبند و ... که با صدف درست شده بودند ، روغن کوسه ، لنچ های چوبی دکوری و ... بخشی از مواردی بود که در این غرفه ها فروخته میشد. وجود رستورانی که خدمات اینترنت وای فای هم ارائه میکرد نیز در نوع خود جالب و برای ما که مدت زیادی از اینترنت دور بودیم غنیمت بزرگی بود.
بخشی نیز مخصوص اجاره قایق های موتوری بود. اجاره هر قایق برای مدت نیم ساعت 70 هزار تومان هزینه داشت. برای ما که 5 نفر بودیم کاملاً به صرفه بود اما آنهایی که فقط دو نفر بودند به دنبال همسفری میگشتند تا پول قایق را باهم سهیم شوند.
قایقی کرایه کردیم و به دل جنگل های حرا زدیم.

قایق سواری در جنگل ها حرا
متاسفانه باز هم به دلیل وجود تعداد زیاد بازدید کنندگان ، حیوانات فراری شده بودند. ما نه حواصیل دیدیم و نه گل خورک. فقط توانستیم از منظره لذت ببریم. ناخدا نیز سعی میکرد که زیاد به ریشه های گیاهان نزدیک نشود که البته با اصرار ما کاملاً نزدیک درختان حرا شدیم و ریشه های آنرا از نزدیک دیدیم.

مناظر پیش رو در جنگل های حرا
پیشنهاد میکنم که در نوروز از قایق ها استفاده نکنید ، چون تمام لذت گشت و گذار داخل جنگل های حرا به دیدن پرندگان مهاجر است که در این ایام امکان پذیر نیست. نزدیک غروب که شد کم کم بساط قایق سواری جمع شد. قایق های موتوری به جای جابجایی مسافران شروع به انجام حرکات نمایشی می کردند. حتی یک قایق مسافر هم داشت. چندین پسر نوجوان که قایقران را تحریک به تند رفتن میکردندو قایقران سعی در ترساندن انها با انجام حرکات نمایشی داشت ولی از رو نمیرفتند.
خطرناکترین صحنه هم ، پسر قایقرانی بود که قایق را به حالت 90 درجه در آورده و با سرعت هر چه تمام روی اب حرکت میکرد که باعث تعجب و حیرت بسیار زیاد ما شده بود. هر لحظه توقع داشتم که قایق از پشت برگردد. آن شب از این دست حرکات نمایشی زیاد دیدیم.
در حال گشت زدن در اسکله و تماشای غرفه ها بودیم که ناگهان صدایی من را به خود جلب کرد. گروهی از مردم بومی بودند که روز پنجشنبه را غنیمت دانسته و شروع به اجرای برنامه محلی برای مسافران کردند. خوشحالی را کاملاً میشد در چهره شان هنگام اجرای برنامه دید. موسیقی و رقص محلی حسابی حال همه مسافران از جمله ما را جا آورد. به خصوص وقتی که اهنگ های بندری حسابی شاد زده میشد.
با فرارسیدن غروب ، فلاکس چای را آوردیم تا بار دیگر نظاره گر غروب افتاب قشم ، این بار در کنار جنگل های حرا باشیم.


اسکله سهیلی – غروب آفتاب جنگل های حرا
بچه شتر سفید رنگ بسیار زیبایی کنار اسکله بود که من عاشقش شده بودم. حدود بیست دقیقه ای نوازشش میکردم و با ساربان گپ میزدیم. او به من توضیح داد که یکی دو نفر هستند که مسئولیت غذا دادن به کل شترهای جزیره را عهده دار میشوند و هر روز شترهای آنها را جهت خوردن غذا به صحرا میبرند و به ازای این کار مبلغ کمی از صاحبان شترها دریافت میکند.
جالب اینجاست که هر کس شترهای خود را میشناسد. موهای یال شتر آنقدر چقر شده بود که وقتی نوازشش میکردم به همان شکل حالت میگرفت. کلی مدل جدید مو را برایش امتحان کردم و کلی خندیدیم. روزهای بعد متوجه شدیم که در این ایام رئیس جمهور جناب آقای روحانی هم به قشم امده بودند و داخل جنگل های حرا با قایق موتوری به گشت و گذار پرداخته بودند که من عکس ایشان را هم داخل گوشی یکی از محلی ها دیدم.
در خیابان های تاریک جزیره قشم در حالیکه دستهایم بواسطه ناز و نوازش کردن شتر به شدت بو گرفته بود و آنها را مثل خرچنگ تا خود خانه جلوی خود نگه داشته بودم ، به روستای شیب دراز برگشتیم و بدین گونه روز چهارم اقامت ما در قشم هم به پایان رسید.
صبح روز پنجم بعد از اینکه برای چندمین بار متوالی از حضور دلفینها نا امید شدیم ، تصمیم گرفتیم تا امروز را به بازدید از تنگه چاهکوه و غار نمکدان اختصاص دهیم. این دو جاذبه گردشگری جز دورترین نقاط جزیره می باشند. تنگه چاهکوه در 70 کیلومتری شهر قشم و غار نمکدان در فاصله 90 کیلومتری آن قرار دارد و کمتر مسافری را میتوانید پیدا کنید که سراغی از این اماکن بگیرد. کرایه تاکسی در قشم گران است و رفت و امد به نتگه چاهکوه و غار نمکی که هر دو در غرب جزیره قرار دارند میتواند بسیار هزینه بر باشد. لذا در صورتیکه ماشین خودتان را به همراه ندارید ، نروید بهتر است یا اگر هم میروید باید زیاد هزینه کنید.
اولین مقصد تنگه چاهکوه بود. این تنگه که یکی از عجایب هفتگانه قشم هم به شمار میرود ، در روستای چاهو شرقی قرار داشته و حاصل فرسایش سنگ های رسوبی زمین است. علت نام گذاری تنگه چاهکوه به این نام ، وجود چاه هایی است که برای ذخیره آب باران در ابتدای تنگه توسط اهالی روستا حفر شده است.
وقتی به تنگه رسیدیم حدود 4-5 ماشین در پارکینگ پارک کرده بودند. در کل آمار بازدید از این جاذبه زیبا در ایام نوروز 46000 نفر گزارش شده است که نسبت به دره ستارگان که جاذبه کمتری هم دارد عدد خیلی پایین تری می باشد. در قسمت ورودی یک راهنما با ما همراه شد تا در طول مسیری که حدود 20 دقیقه تا تنگه طول میکشید توضیحات لازم را ارائه کند. هوای به شدت گرم و آفتاب سوزنده، لزوم استفاده از کلاه لبه دار را ضروری میکرد.
وقتی به تنگه رسیدیم با منظره زیبایی روبرو شدیم. هنر معماری باد و آب به کمک فرسایش ، منظره بدیعی را خلق کرده بودند که عکس ها قادر به بازگویی آن نیستند. در ورودی تنگه همان چاههایی که پیش تر ذکر شد در یک ردیف و پشت سر هم قرار داشتند که خود من از یکی از آنها آب کشیدم و از آن نیز خوردم.زلال نبود اما خوردن آن هم مشکلی بوجود نمی آورد. روی تمام دیوارهای تنگه اثری از فرسایش را میشد مشاهده کرد. سوراخ سوراخ های روی دیواره ها که به شکل دایره و بیضی و ... بودند و سطوح لایه لایه ، همه بر اثر فرسایش آب و وزیدن باد داخل آنها به این شکل در امده بودند.
سمت راست تنگه اثری از شمایل یک پیرمرد و سمت چپ، شمایل یک پیرزن بر روی دیوار نقش بسته بود که با توضیح لیدر و بعد از دقت فراوان متوجه آن شدیم که خیلی جالب بود.

شمایل پیرمرد در سمت راست و پیرزن در سمت چپ – چاههای آب
کمی جلوتر به تنگه ای زیباتر رسیدیم. درست در وسط تنگه شکاف عمیقی ایجاد شده بود و سرتاسر دیواره های کنار این شکاف پر شده بود از اشکال منظمی که باز هم هنر آب و باد آنها را به این شکل در آورده بود.
و اما تنگه یک نگهبان عصبانی هم داشت که از حضور مهمانان ناخوانده در تنگه احساس ناراحتی میکرد.
وارد تنگه شدیم و بعد از اینکه دقایقی جلو رفتیم به جایی رسیدیم که برای جلوتر رفتن باید دست به صخره میشدیم و عبور بسیار دشوار میشد که تصمیم گرفتیم برگردیم. در برگشت باز هم نگهبان تنگه را دیدیم. البته این بار از زاویه مخالف. این بار نگهبان تنگه نه تنها عصبانی نبود بلکه از رفتن ما بسیار خوشحال شده بود
شنیده ام که بعد از تنگه یک دشت وجود دارد و در صورتیکه دست به صخره تان خوب است میشود تنگه را تا انتها نیز بروید.
بعد از بازدید از تنگه راه غار نمکدان را در پیش گرفتیم. بر روی نقشه مسیری مستقیم از اسکله سلخ تا غار نمکدان وجود دارد که مسافت را بسیار کوتاهتر میکند. اما توجه کنید که هرگز این مسیر را در پیش نگیرید چون این مسیر ضمن آنکه کلاً شوسه است ، فقط برای ماشین های خاصی نظیر نیسان و ... قابل تردد است. لذا برای رفتن به غار نمکدان باید از اسکله طبل به اسکله باسعیدو حرکت کنید. در اواخر مسیر جاده فرعی ای که سمت چپ وجود دارد و دارای تابلوی راهنما یی با عنوان " غار نمکدان" نیز میباشد شما را به سمت جنوب جزیره هدایت میکند. تا اینجای مسیر جاده آسفالته و بسیار خوب است اما از اینجا به بعد راه شوسه میشود و حدود 10 کیلومتر را باید در جاده ای بسیار خراب طی کنید.
وجود تابلوهایی که مسئولیت ادامه مسیر را بر عهده مسافر میگذارد کمی به ما استرس داد. اما ترس به دل راه ندهید چون غار بسیار زیبایی برای شما انتظار میکشد. در طول مسیر، ساحل دست نخورده و بسیار بکر و فوق العاده تمیز قسمت جنوب غربی جزیره بسیار خود نمایی میکرد طوریکه محو تماشای آن بودم که ناگهان متوجه شدم در دوردست چیزی داخل آب دریا می بینم. بیشتر که دقت کردم دسته بزرگی از دلفینها را دیدم که داشتند داخل دریا شنا میکردن. همانطور که حدس زده بودم دلفینها به علت ازدحام مسافران نوروزی از زادگاه خود دور شده و به این منطقه دوردست از جزیره پناه برده بودند.
دیدن دلفینها بعد 6 روز ناکامی انقدر هیجان در من ایجاد کرد که از ماشین بیرون پریده و تا دریا با ذوق و شوق فراوان دویدم. اگر چه از ما دور بودند اما دیدن آنها در حالیکه از آب بیرون میپریدند حال و هوای همه ما را عوض کرد و بسیار خرسند بودیم از اینکه ما تنها مسافرانی بودیم که در این ایام توانسته بودند بالاخره محل دلفین ها را پیدا کنند.
بعد از اینکه به غار نمکی رسیدیم باز هم جز چند ماشین کس دیگری آنجا نبود. تابلوی راهنمای غار خطر سقوط بخش هایی از غار را به خاطر نمکی بودن آن گوشزد میکرد . نقشه ای از غار نیز وجود داشت که البته بیشتر به درد غارنوردان حرفه ای و یا کسب اطلاعات بیشتر برای افراد معمولی میخورد.

نقشه غار نمکدان قشم
محوطه جلوی غار کاملاً توسط لودر گود برداری شده بود. سال قبل به خاطر همین کار سازمان میراث جهانی این غار را که بزرگترین غار نمکی شناخته شده در جهان با طول بیش از 6 کیلومتر نیز می باشد از فهرست یونسکو خارج کرد که سبب اخراج شهردار قشم نیز شد. دلیل این کار هم ایجاد ساز و کار مناسبی برای سهولت دسترسی مسافران ذکر شده بود که اصلاً منطقی به نظر نمیرسید.
برای ورود به غار نیاز به هدلامپ یا چراغ قوه قوی از ضروریات است چون داخل غار کاملاً تاریک می باشد. از همان ورودی غار میشد تشخیص داد که داخل چقدر زیبا باید باشد.

ورودی غار
شاید برای شما هم تصویر ادویه هایی که به صورت لایه لایه روی هم ریخته شده و در بازارهای مشهد و شاه عبدالعظیم فروخته میشود آشنا باشد. تمام دیواره های غار به همین شکل به صورت لایه های رنگی بر روی یکدیگر قرار داشت که زیبایی خیره کننده ای به آن داده بود.

لایه های رنگارنگ دیواره های غار
به کمک هد لامپ و چراغ قوه ای که با خود داشتیم میتوانستیم دیوار ه های کاملاً پوشیده از نمک را ببینیم. همچنین در برخی از معابر در کف غار آب وجود داشت که بواسطه نمک زیادی که داخل آن بود کاملاً اشباع شده بود.


دیواره های پوشیده از نمک
متاسفانه بخش کمی از غار به صورت عادی قابل پیمایش است و بعد از نیم ساعت به جایی میرسید که دریاچه کوچکی از نمک تشکیل شده و دیواره غار تا حدی پایین آمده است که برای پیمایش غار نیاز به پامرغی و سینه خیز رفتن است. لذا به همین قدر اکتفا کردیم اما واقعاً دلم میخواست شرایطی مهیا میشد تا میتوانستم بیشتر ادامه دهم.
هر چه قدر از زیبایی این غار بگویم کم گفته ام. مسیر طولانی به دیدن این غار زیبا می ارزید و آن را شدیداً به همه دوستداران طبیعت توصیه میکنم. بعد از خروج از غار نیز کریستال های نمک فراوانی دیدیم که واقعاً زیبا بودند.

کریستال های نمک
در راه بازگشت از غار نمکی در حالی که از بیابانی داغ عبور میکردیم ، استخوانهای حیوانی را دیدیم که گویی کسی آنها را به طور منظم روی زمین چیده بود.
با دیدن این استخوان ها فضای شوخی و خنده باز شد. به بقیه میگفتم اگر در این بیابان بی آب و علف و دورافتاده پنچر شویم سرنوشتمان همین میشود که میبینید. شب برای شام به ساحل روستای شیب دراز رفتیم. جایی که چند آلاچیق ساده بود و مردی که انواع ماهی را جلویتان کباب میکرد از ما دعوت کرد تا برای شام ماهی بخوریم. ماهی را خیلی آرام میپخت و برای پختنش هیچ عجله ای نداشت. نتیجه هم که دیگر کاملاً معلوم است. با قیمت ناچیز 15 هزار تومان ماهی طلا خوردیم آنهم در کنار دریا و زیر نور ستارگان.
و اما روز ششم. در طول این مدتی که در جزیره اقامت داشتیم همواره وقتی به سمت شرق جزیره میرفتیم بوی بسیار بدی حوالی محلی به نام مسن به مشاممان میرسید. برنامه صبح امروز بازدید از زیستگاه فلامینگوها بود که بین مسن و سوزا قرار دارد. فلامینگوهایی که همین چند روز پیش تعدادی از آنها را در آسمان دیده بودیم که تجربه واقعاً دلچسبی بود. . آن طور که همگی در یک ردیف در حال پرواز بودند آن هم با آن بدنهای کشیده و رنگ صورتی خوشرنگشان.
وقتی به مسن رسیدیم صبح زود بود و باز هم آن بوی بد میامد. از همه اصرار که برگردیم و از من اصرار که تا فلامینگو نبینم برنمیگردم. از ماشین پیاده شدم و خبری از فلامینگو نبود اما پرنده های دیگری آن هم به تعداد بسیار زیاد در ساحل بودند که منظره بسیار قشنگی را بوجود آورده بودند.

پرنده های ساحل مسن
عکس برداری من از این پرنده ها در حالی صورت میگرفت که بقیه حتی از ماشین هم پیاده نشدند و داخل ماشین هم جلوی بینی خود را گرفته بودند. کمی ان طرفتر زمین کاملاً سیاه بود و مرغان ماهیخوار بالا سر آن مداوم در حال دور زدن بودند. از روی کنجکاوی جلو رفتم و نمیدانستم که این کنجکاوی کشف بزرگی را در پی خواهد داشت. تعداد قابل توجهی از ماهی های ریز و سیاه رنگ در وسعت بسیار زیادی روی زمین پهن شده بودند. بالاخره فهمیدم که این بو از کجا می آید.
از مرد جوانی که در کنار ماهی ها ایستاده بود پرسیدم که دلیل این کار چیست. گفت که این ماهی های کوچک که ناخواسته داخل تور صیادان گیر افتاده اند را اینجا پهن میکنند تا ظرف 3-4 روز زیر آفتاب کاملاً خشک شوند . سپس آنها را پودر کرده و به عنوان کود استفاده میکنند.

ماهی هایی که جهت تبدیل به کود ، زیر نور آفتاب خشک میشدند
در حقیقت سفره بزرگی از مااهی پهن بود که ضیافتی فراموش نشدنی را برای مرغان ماهیخوار فراهم کرده بود. اگر چه آنروز فلامینگویی ندیدم اما خوشحال از فهمیدن موضوع به ماشین برگشتم تا به سمت روستا برگردیم و آخرین شانس خود را برای دیدن دلفین ها امتحان کنیم.
وقتی به اسکله روستای شیب دراز رسیدیم از مسافرینی که از قایق های موتوری پیاده میشدند پرسیدیم که آیا دلفین دیده اند یا نه؟ این بار جواب بله بود. بعد از 6 روز پیگیری هر روزه بالاخره دلفین ها با مردم آشتی کرده بودند و با کم شدن مسافران نوروزی در روزهای آخر به محل اقامت خود برگشته بودند.
معطل نکردیم و بلیط 12000 تومانی را خریداری کرده و سوار بر قایق موتوری دل به دریا زدیم. دلفینها هنوز از محل اصلی خود دور بودند و به همین خاطر مسافت بسیار زیادی را با قایق موتوری طی کردیم تا بالاخره توانستیم دلفین ها را داخل دریا ببینیم. وقتی بهشان رسیدیم ناخدا موتور قایق را خاموش کرد تا صدای موتور انها را اذیت نکنند. دسته های چند تایی از دلفین های بازیگوش از آب بیرون می آمدند و به زیر آب میرفتند و دقیقاً جلوی چشم ما در حال شنا بودند.
صدای بلندی که به واسطه نفس گرفتنشان از خود تولید میکردند مثل فوت کردن آب زیر دوش حمام بود. این موجودات بسیا دوست داشتنی بودند و هر از گاهی از زیر قایق عبور میکردند . یکبار هم یکی از آنها کاملاً از آب بیرون پرید و پرش بلندی انجام داد. مردم هم همه به وجد امده بودند و هر کسی مشغول عکاسی و فیلم برداری بود.

دلفین های آزاد در حد فاصل قشم و جزیره هنگام
دیدن دلفین ها بهترین بخش از سفرمان بود که اگرچه در آخرین فرصت اتفاق افتاد اما تجربه ای واقعاً فراموش نشدنی را برایمان رقم زد. بعد از دیدن دلفین ها جهت اخرین شنا در دریا راه ساحل کنار اسکله کندالو را در پیش گرفتیم. در بین راه با ترافیک مواجه شدیم. علت ترافیک وجود یک گله شتر بود که از صحرا داخل خیابان آمده بودند.

گله شترهایی که مشغول غذا خوردن داخل صحرا بودند
دقایقی نگذشت که خیابان پر از شتر شد و یکی از انها سمت ماشین ما آمد و سعی کرد سر خود را از پنجره ماشین به داخل بیاورد که با عکس العمل سریع همسرم موفق نشد.

شتری که قصد فضولی داخل ماشین ما را داشت
به ساحل که رسیدیم دل را به دریا زدیم. دقایقی بعد از اینکه وارد دریا شده بودیم ناگهان یک سفره ماهی به پای همسرم برخورد کرد. سفره ماهی ها بسیار خطرناک هستند و در صورتیکه پای خود را روی انها بگذارید حتماً سم خود را به بدن شما وارد میکنند. یکی از محلی ها میگفت دردی که بواسطه زهر سفره ماهی وارد میشود چند برابر درد تیر خوردن است. جالب اینجاست که دوتا سفره ماهی هم من دیدم که کاملاً به رنگ کف دریا بودند. همسرم که فرار را بر قرار ترجیح داد اما من ریسک کردم و در دریا ماندم و خدا رو شکر اتفاقی نیفتاد. توصیه میکنم حتماً در پلاژ شنا کنید تا مثل ما با سفره ماهی مواجه نشوید.
برای ناهار از رستوران داخل رستوران ماهی مقوا و مرکب ماهی سفارش دادیم که ماهی مقوا خوب بود اما ماهی مرکب هیچ طعم خاصی از نظر من نداشت. قیمت ها هم که حدود 20 هزار تومان به ازای هر پرس بود. برای غروب تصمیم گرفتیم که از خلیج لاکپشت ها دیدن کنیم. پیدا کردن این مکان سخت بود چون هیچ نشانه یا تابلویی برای آن وجود نداشت. اما از آنجا که خواستن توانستن است موفق شدیم آنرا پیدا کنیم. جایی بین سوزا و برکه خلف یک خیابان به نام ریگو وجود دارد. دقیقاً روبروی این خیابان یک تپه بلندی است که فرو رفتگی بزرگی در سمت چپ آن قرار دارد که در حقیقت همان ساحل دریاست. وقتی از این تپه بالا بروید یک ساحل کاملاً صخره ای زیر پای شما قرار دارد که از آنجا به راحتی میشود لاکپشت هایی که برای نفس گرفتن یا استراحت به خصوص هنگام غروب بر روی آب می آیند را تماشا کنید.
جایی که هر کسی از ان اطلاع ندارد اما شدیداً توصیه میکنم آنرا ببینید. برای ما که خیلی جالب بود و هر چند دقیقه یکبار یک نفرمان انگشت اشاره به سمت دریا دراز میکرد و لاکپشتی را که پیدا کرده بود به بقیه نشان میداد.
ضمن آنکه غروب این منطقه نیز بسیار تماشایی بود.

غروب افتاب در خلیج لاک پشت ها
و اما روز آخر. آخرین روز از سفرمان به خرید از بازارهای درگهان و گشت و گذار در ساحل روستا گذشت. از آنجا که قیمت خرید اجناس مخصوصاً پوشاک در درگهان از قشم پایین تر است مستقیماً به درگهان رفتیم تا خرید کنیم. از بین بازارهای قشم بازار ستاره و از بین بازارهای درگهان دو دلفین بهترین ها بودند که اجناس لوکس تر و با کیفیت تری ارائه میکردند. در کل قیمت ها تفاوت فاحشی نداشت و توصیه میکنم وقت ارزشمندی که باید صرف دیدن این همه جاذبه طبیعی شود به خرید کردن نگذارید.
روز آخر سفر واقعاً دل کندن سخت بود و این یک هفته مثل برق و باد برایمان گذشت. مسیر برگشت را با یک توقف شبانه در یزد به پایان رساندیم و یکی از خوشایندترین تجربیات سفر این چند سال اخیر برایمان رقم خورد. امیدوارم با درج این سفرنامه توانسته باشم کمک کوچکی به شناساندن جاذبه های کمتر شناخته شده قشم و نحوه برنامه ریزی سفر برای همه عزیزانی که قصد عزیمت به جزیره عجایب هفتگانه را دارند داشته باشم.