پروانه ي دلم در تاري اسير است كه عنكبوتش سير استنه مي تواند پرواز كندنه بميرد
آنچنان ساده ام
که گنجشکها هم می توانند
در جیب هایم لانه کنند
با پروانه ای سال ها دوست می شوم
برای پای مورچه ام که به گل می ماند
های های گریه می کنم
در دور و دراز باور خود
کودک می مانم
همیشه
حالا
چقدر با من رو راستی
از اینجا تا کجای دنیا برای تو بدوم
و یا با کدام شاخه ی خیانت
خودم را حلق آویز کنم
روزی وقتی که دیگر من نیستم
نمی خواهم
در پیدا و پنهان
تلخ بخندی
ویا به خنده بگویی که من
واقعا ساده بوده ام
حتی
در پیله ی تصور و تصویر...صلصال گيلاني...
خورشید را در آغوش گرفته ای !
پاهایت را به بوسه های دریا سپرده ای !
موهایت را به دست نسیم !
چه خوش غیرتم من !!!