تکه ای از آسمان چشمانت ...جامه ای از مخمل آغوشت ...خوشه ای از گندمزار گیسوانت ...و جام شرابی از تاکستان لبانت ...من دیگر از دنیا چیزی نمی خواهم ...



در پشت چشمانم ...ابر ها درگریرند ...من در کنار خاطراتت ...در ازدحام لحظات دلتنگی ...کنار پنجره ایستاده ام ...و آرام با عطش های دستم ...سیم های پر التهاب گیتار را ...نوازش می دهم ...من و گیتارم منتظر بارانیم ..