من می خواستم شب و نقاشی کنم ...با ستاره گلای باغچه رو آپاشی کنم ...من می خواستم تو خیالم با تو همسفر باشم ...مثل مجنون تا ابد عاشق و در به در باشم ...من می خواستم ترو از واژه رفتن بگیرم ...دم آخر مثل پیچک بشمو دستاتو محکم بگیرم ...من می خواستم لب پنجره بشینم شعر موندن بخونم ...تو اگه خواستی بری شعر بارون سیاوش بخونم ...من می خواستم باورم نشه که وقت رفتنه ...چرا هیچ ترانه ای سد راهت نمیشه ...نم بارون توی کوچه میباره ...این ترانه رو به یادم میاره ...اونکه رفته دیگه هیچوقت نمیاد ...تا قیامت دل من گریه میخواد ...