شاید آن روز که سهراب نوشت زندگی اجباریست

دلش از غصه حزین بود و غمین

حال من می گو یم

زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست

که نشد بال زد و پرواز کرد

زندگی اجبار نیست

زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است

تو عبور خواهی کرد

از همان پنجره ها

با همان بال و پر پروانه

به همان زیبایی

به همان آسانی

زندگی صندوقچه ی اسرار پرستو ها نیست

زندگی آسان است

بی نهایت باید شد تا آن را یافت

زندگی ساده تر از امواج است

پس بیا تا بپریم

و تا شبنم آرامش صبح

تا صدای پر مرغان اقاقی بال و پر باز کنیم

تا توانیم که ازاول آغاز کنیم و تا نهایت برویم...